علمی - پژوهشی
اسماعیل آذر
دوره 10، شماره 14 ، اردیبهشت 1394، صفحه 13-43
چکیده
خاورشناسان اروپا از اواسط سده هفدهم میلادی به آثار نظامی توجه کردند و کوشیدند شرح زندگی و برگزیده آثارش را به دست خوانندگان اروپایی بسپارند. این کار به وسیله د.اربلو فرانسوی آغاز شد و در اوایل سده نوزدهم میلادی توسط هامر پورگشتال تکامل یافت. در سال 1710 م فرانسوا پتی دولاکروا داستان توران دخت از منظومه هفت پیکر نظامی را از فارسی به فرانسوی ...
بیشتر
خاورشناسان اروپا از اواسط سده هفدهم میلادی به آثار نظامی توجه کردند و کوشیدند شرح زندگی و برگزیده آثارش را به دست خوانندگان اروپایی بسپارند. این کار به وسیله د.اربلو فرانسوی آغاز شد و در اوایل سده نوزدهم میلادی توسط هامر پورگشتال تکامل یافت. در سال 1710 م فرانسوا پتی دولاکروا داستان توران دخت از منظومه هفت پیکر نظامی را از فارسی به فرانسوی ترجمه کرد. همین ترجمه زمینه ساز آثار گوتزی، شیلر و پوچینی قرار گرفت. در سال 1786م در کلکته کتابی با عنوان سفینه آسیایی به چاپ رسید که ترجمه بیست حکایت از مخزن الاسرار نظامی را نیز شامل می شد. این ترجمه توسط سر ویلیام جونز، نخستین معرف نظامی به انگلیسی صورت گرفت. و نخستین شناخت آلمان از نظامی به سال 1809م بازمی گردد. در این سال هامر پورگشتال نمایشنامه ای در دو جلد با نام شیرین نگاشت که برمبنای خسرو و شیرین نظامی نوشته شده بود. بدین ترتیب در قرن نوزدهم جنبشی در ترجمه آثار نظامی پدید آمد و منظومههای نظامی به اروپائیان معرفی شد و به تبع آن آثار نظامی منبع الهام برخی از شاعران، نمایشنامه نویسان و موسیقی دانان اروپایی قرار گرفت و آثار متنوعی به اقتباس از منظومههای نظامی پدید آمد.
علمی - پژوهشی
رویا پورآذر؛ جلال سنخور
دوره 10، شماره 14 ، اردیبهشت 1394، صفحه 45-77
چکیده
چکیده بررسی نوآوریهای سبکشناختی و ساختاری تئاتر از موضوعات مهم پژوهشهای نقادانه حوزهی نمایش به حساب میآید. از آنجا که ارتباطی تنگاتنگ بین چگونگی بازنمایی سوژه و اجرای مفهوم سوبژکتیویته در هنر تئاتر و تعاریف و نظریههای گوناگون سوژه وجود دارد، بسیاری از محققان به بررسی چگونگی و علل نوآوریهای معاصر پرداختهاند. در مقالهی حاضر سعی شده ...
بیشتر
چکیده بررسی نوآوریهای سبکشناختی و ساختاری تئاتر از موضوعات مهم پژوهشهای نقادانه حوزهی نمایش به حساب میآید. از آنجا که ارتباطی تنگاتنگ بین چگونگی بازنمایی سوژه و اجرای مفهوم سوبژکتیویته در هنر تئاتر و تعاریف و نظریههای گوناگون سوژه وجود دارد، بسیاری از محققان به بررسی چگونگی و علل نوآوریهای معاصر پرداختهاند. در مقالهی حاضر سعی شده پس از ارائهی تعریف اجمالی واژههای سوژه، سوبژکتیویته، اجرا و تئاتر پسادراماتیک؛ دلایل محتمل نیاز به نوآوریهای پسادراماتیک مطرح شوند. با تبیین علل گرایشهای نو، امکان معرفی زیباشناسی ویژهای فراهم میآید که آثار نمایشی معاصر برمحور آن پدید آمدهاند. تا زمانی که از زیباشناسی پسادراماتیک تعریف دقیقی ارائه نشود، نقد بسیاری از نمایشنامههای معاصر راه به جایی نمیبرد. به علاوه با توجه به تغییرات ایجاد شده در سوبژکتیویتهی انسان امروزی در فضای رسانهای جهان پسامدرن، مفهوم اجرای سوبژکتیویته در فضای آستانهای تئاتر پسادراماتیک نیز مورد بررسی قرار گرفته و نتایج حاصله در بخش پایانی منعکس شده است. از آنجا که تمرکز این مقاله بر شخصیتپردازی پسادراماتیک و انواع گوناگون آن در آثار نمایشی دههی هشتاد به بعد است، پنج نوع شخصیتپردازی پسادراماتیک معرفی خواهند شد. دستهبندی پیشنهادی، حاصل مطالعهی دهها نمایشنامهی معاصر با ویژگیهای پسادراماتیک است.
علمی - پژوهشی
آزیتا آرین
دوره 10، شماره 14 ، اردیبهشت 1394، صفحه 77-109
چکیده
خوانش تراژدی هملت تا نیمه اول قرن بیستم بر اصول انسان باوری[1] بنا شده بود. نقادان، شخصیت تراژیک شکسپیررا با ادیپ کلاسیک قیاس میکردند. این تفسیرروانکاوانه، هملت را چون بیماری درآزمایشگاه روانشناسی قرارمی داد. با تصویری کلینیکی همچون بیماری که روی تخت درازکشیده اورا روان پریش تشخیص داده و منتقد فرویدی، ناتوانی هملت درحیطه عمل را - ...
بیشتر
خوانش تراژدی هملت تا نیمه اول قرن بیستم بر اصول انسان باوری[1] بنا شده بود. نقادان، شخصیت تراژیک شکسپیررا با ادیپ کلاسیک قیاس میکردند. این تفسیرروانکاوانه، هملت را چون بیماری درآزمایشگاه روانشناسی قرارمی داد. با تصویری کلینیکی همچون بیماری که روی تخت درازکشیده اورا روان پریش تشخیص داده و منتقد فرویدی، ناتوانی هملت درحیطه عمل را - در ساحت روانکاوی بزعم ژیل دولوز[2] با کشیدن مثلث خانوادگی (من - پدر- مادر) توضیح میداد. در این سه ضلعی پدرمدارانه ، خواننده مجال این را پیدا میکرد تا هملت را "ادیپی سازی" کند. یعنی همانند ادیپ، هملت هویت خود را پنهان در عشق ممنوعه به مادر و نفرت از هییت پدرانه می یافت. بواسطه این تعبیر کلینیکی هملت به جوانی مغموم تقلیل می یافت که دربستار مثلث ادیپی حبس شده وازکنش درجهان واقعی عاجزست. به گفته دولوز، این نمونه بارز امپریالیسم ادیپی ست که ادبیات کلان - یعنی آثاربرجسته جهان – برآن تکیه دارد. ادبیات کلان مسایل فردی و خانوادگی را در اولویت قرار داده وپیروآن، توان کنش فرد درفضای جمعی محدود می شود. لیکن، مقاله حاضردرصدد ست که هملت را با بکارگیری پروژه های دولوز ازامپریالیسم ادیپی- که ویژگی اصلی ادبیات بزرگ[3] (کلان) است –نجات دهد. به بیان دیگر، ادبیات کلان به ظن دولوز، مبتنی برچرخه روابط خانوادگی وازدواج است. خصیصه بارزآن پرداختن به حوزه خانواده، روایط و احساسات شخصی می باشد. ادبیات بزرگ ادبیات فردی است که به یاری اندیشمندان دهه های اخیر به ادبیات ؙخرد[4] بدل شده تا از فردیت گرایی جدا شده و به فضای اجتماعی وسیاسی بپیوندد. حیطه ادبیات بزرگ با تکیه برمحدوده آشنا و بسته بزعم دولوز قلمروسازی[5] می کند. قلمروسازی فرایندی ست که با تکیه بر آشنایی، حدو مرز، و چارچوب گذاری راه را برای معنی نهایی هموار می کند. این قلمروسازی بنیت وضوح و با تکیه بر معنای واحد راه را بر ناممکن ها و غیرمعمول ها می بندد. از منظر دولوز قلمروسازی همان فرایند ادیپی سازی ست- اولی زبان را در درچارچوب ارجاعیت و دومی فرد را در چارچوب خانواده محبوس می کنند. این بررسی پایانی برای ادیپی سازی هملت ست – یعنی روان نژندی حاصل دردهای خانگی را خاتمه می دهد. فانتزی ادیپ فروید منجربه استحکام هویت خودبسنده "دکارتی" نیز شده بود.بدین معنا که راه کار کلیدی فروید که "خود[6]" را تنها علاج انسان متمدن می شمرد "خود" دکارتی مستقل و اندیشنده را نیزتقویت می کرد. این مقاله ایده ادیپی زدایی دولوز را دربرابر "خود" مستقل و عقل محور فروید ودکارت قرار می دهد. بمنظورفروپاشی آن، "قلمروزدایی زبانی [7]" قادرست "من" مستقل که معنی واحد را نیزدر پی داشت درهم کوبد. هویت مستقل که بطور کامل و بسته بندی شده در ساختاری ثابت قرار دارد، اکنون در برابر گشایش ها و شدت های فرایند قلمروزدایی ودربرابرتبدیل ها وتغییرات آن، خود را نه دیگرسوژه ای واحد، بلکه جریانی روان وپویا می یابد. دراین قلمروزدایی، کارکرد اطلاع رسانی زبان متوقف شده ودال ها ازکنش ارجاعی سرباز زده و در نتیجه معنی واحد و غایی ازبین می رود. غیاب معنی، الگوی محاکات[8] افلاطونی که بر "همسان سازی[9]" استواراست ازمیان برمیدارد. چرا که بواسطه قلمروزدایی زبانی ، تمایزها و تفاوت ها در مقابل همسان های افلاطونی قدعلم کرده تا به سیطره بازنمایی خاتمه داده و به وانموده های قلمروزدوده فرصت ابرازوجود دهد. بنظرمیرسد که وانموده سازی[10] که همان تولید تفاوت ها ست با پروژه ادیپ زدایی دولوزهمگام میشوند. این دو، پشت به الگوهای همسان و تکرارشده، به سوی ناهمسان ها که خلاق و آفرینشگرند حرکت کرده تا به کمک تولید تفاوت به "ادبیات ̕خرد " نزدیک شوند. بنابراین، منسوخ کردن همسان سازی که به وحدت و انسجامی موهوم وابسته اند در را بروی تفاوت هاو تناقض ها می گشاید. میل به برجسته سازی تنا قضات وناجوری ها با ایده نقض اصل[11] درهم می آمیزند و سوژه خودبسنده دکارتی را از بندهای خانوادگی ادیپی آزادمی کنند. بدین ترتیب، می توان روند شکل گیری، فروریختگی وبازشکل گیری سوژه تراژیک را قدم به قدم دنبال کرد. این بررسی با بکارگیری زبان ریزومتیک[12] بدون ارجاع به هیچ مرجعی، بازنمایی رئآلیستی رابه چالش می کشد. برعکس درخت که ریشه دارد و مسیررشدی مستقیم را دنبال می کند، ریزوم با بی ریشگی درهرکجا می روید ومسیررشدش نامعلومست. زبان ریزومتیک ازکنش ارجاعی سربازمی زند و برمرجعی واحددلالت نمی کند و بدین ترتیب پروژه قلمروزدایی زبانی اجرا می شود.به بیان ساده تر، زبان ریزومتیک برمرجع واحدی دلالت نمیکند زیرا ساحت ارجاع آن کثرت گراست. این زبان درتک تک حوادث با نقش مؤٌثرو غیرقابل انکاری درخلق اعماق تاریک ، فضاهای ناممکن، وضعیت ناممکن سوژه ها به خواننده امکان این را می دهد که قلمرو "من ادیپی" و "من هملتی" را قلمروزدایی کند. [1]Humanistics[2] Gilles Deleuze[3] Major Literature[4] minor literature[5] Territorialization[6] Ego[7] Linguistic deterritorialization[8] mimesis[9] homogenization[10] simulacrum[11] origin[12] rhizomatic
علمی - پژوهشی
ابراهیم استارمی
دوره 10، شماره 14 ، اردیبهشت 1394، صفحه 111-130
چکیده
با توجه به رویکرد نوین در آموزش زبان آلمانی و گرایش به استفاده از متون ادبی در کلاسهای آموزشی به جای متون روزمره، اهمیت آموزش ادبیات روایی به خصوص نوع ادبی "نوول"[1] و نقش مثبت آن در آموختن زبان به دلیل ویژگیهای بی بدیل و جذابیتش، آشکارتر میشود. در ادبیات روایی هر نوع رخدادی که روایت و تعریف شود، از آن اغلب با عنوان کلی "داستان"[2] یاد ...
بیشتر
با توجه به رویکرد نوین در آموزش زبان آلمانی و گرایش به استفاده از متون ادبی در کلاسهای آموزشی به جای متون روزمره، اهمیت آموزش ادبیات روایی به خصوص نوع ادبی "نوول"[1] و نقش مثبت آن در آموختن زبان به دلیل ویژگیهای بی بدیل و جذابیتش، آشکارتر میشود. در ادبیات روایی هر نوع رخدادی که روایت و تعریف شود، از آن اغلب با عنوان کلی "داستان"[2] یاد میشود که موضوعات نوول هم از آن مستثنی نمیشوند. این در صورتی است که بین "داستان"، "داستان کوتاه" ، "نوول" و دیگر انواع ادبی از نظر محتوا تفاوتهای بسیار وجود دارد. در ادبیات آلمان نیز بسیاری از داستانها بدون توجه به محتوا و ساختار آنها، نوول خوانده میشوند و در تعریف نوول، به کوتاهتر بودن آن در مقایسه با رمان اکتفا میشود. این برداشت سطحی از نوول، شایسته زیباترین و جالبترین نوع ادبیات روایی نیست. هدف این مقاله این است که با شناساندن زیبایی و خصوصیات واقعی نوول، برداشت و ذهنیت خوانندگان متون ادبی در این خصوص اصلاح و علاوه بر استفاده از این متون در آموزش زبان آلمانی، زمینهای ایجاد شود که این نوع بینظیر ادبی از انزوای موجود بیرون آید و خوانندگان زیادی به مطالعه نوول روآورند.[1] Novelle[2] Erzählung
علمی - پژوهشی
مرضیه اطهاری نیک عزم؛ دنیا بیگی
دوره 10، شماره 14 ، اردیبهشت 1394، صفحه 131-155
چکیده
این مقاله سه رمان به نام های مدراتو کانتابیله ،عاشق ودرد ،از مارگریت دوراس نویسنده قرن بیستم ، را مورد تحلیل و بررسی قرار می دهد. هدف نگارنده از پرداختن به این آثار،دست یافتن به جایگاه و اهمیت سکوت می باشد.مسأله مورد توجه ، سکوت شخصیت ها و وجود رابطه ای مستقیم بین سکوت و احساس است.در واقع این سکوت نشأت گرفته از احساساتی غالباً ناخوشایند ...
بیشتر
این مقاله سه رمان به نام های مدراتو کانتابیله ،عاشق ودرد ،از مارگریت دوراس نویسنده قرن بیستم ، را مورد تحلیل و بررسی قرار می دهد. هدف نگارنده از پرداختن به این آثار،دست یافتن به جایگاه و اهمیت سکوت می باشد.مسأله مورد توجه ، سکوت شخصیت ها و وجود رابطه ای مستقیم بین سکوت و احساس است.در واقع این سکوت نشأت گرفته از احساساتی غالباً ناخوشایند بوده واین احساسات ریشه در تنهایی شخصیتهای داستان دارند.گاهی نیز می توان سکوت کنشگران اصلی را به عنوان عامل بروز احساساتی منفی نظیر ترس،اندوه وناامیدی در کنشگران مقابل آنها قلمداد کرد.البته در کنار تمامی این احساسات ناشی از سکوت ،«خشم» به عنوان احساسی مشترک جلب نظر می کند.از آن جایی که تمامی رمان های مذکور بیان کننده حالات و احساسات شخصیت ها هستند،بنابر این برای پرداختن به مسألة سکوت دراین سه اثر،از نشانه معنا شناسی احساس مدد جسته ایم. در واقع،با شناسایی و بررسی روند تولید آن احساسات،به درک معنای سکوت و نقش واهمیت آن در آثار این نویسنده دست یافتیم.
علمی - پژوهشی
لیلا برادران جمیلی
دوره 10، شماره 14 ، اردیبهشت 1394، صفحه 157-180
چکیده
چکیده جیمز جویس با مطالعه ادبیات کهن و فرهنگ کشورهای متفاوت، به خصوص ایران، اثری جاودانه یعنی رمان بیداری فینیگانها را خلق کرده است که هیچ پایانی در مراحل خواندن روایت های آن متصور نیست. او با در هم آمیختن قصه های ایرانی هزارویکشب با فرهنگ و قصه های انگلیسی نوعی بینامتنیت جذاب با نقل قول هایی بدون علائم نقل قول بین این دو اثر خلق کرده ...
بیشتر
چکیده جیمز جویس با مطالعه ادبیات کهن و فرهنگ کشورهای متفاوت، به خصوص ایران، اثری جاودانه یعنی رمان بیداری فینیگانها را خلق کرده است که هیچ پایانی در مراحل خواندن روایت های آن متصور نیست. او با در هم آمیختن قصه های ایرانی هزارویکشب با فرهنگ و قصه های انگلیسی نوعی بینامتنیت جذاب با نقل قول هایی بدون علائم نقل قول بین این دو اثر خلق کرده است که خواننده را درگیر بازی کلامی جدیدی می کند. در این مقاله به کمک نظریات رولاند بارث و جولیا کریستوا و با بهره گیری از نظریات بینامتنیت ردپای هزارویکشب شهرزاد را در بیداری فینیگانهای جویس جستجو می کنیم. ضمنا این مقاله نشان خواهد داد که چگونه حوادث درون این رمان از الگوهای خواب و بیداری شهرزاد تبعیت می کند تا شخصیت های درون قصه را از خواب غفلت رهانیده و به بیداری و دانش برساند. جویس برای خوانندگانش یک معمای هزار تویی در روایت جدیدش طراحی می کند که شب ها، حتی بیش از هزارویکشب، آنها را سرگرم کند و به آنان توانایی داوری بین خواب و بیداری را بدهد. در نتیجه این افق دانش جدید خوانندگان می آموزند تا با فرهنگ های دیگر تعامل داشته باشند و سعی در برقراری ارتباط با آنها نمایند.
علمی - پژوهشی
شهاب بهادرینیا؛ زکریا بزدوده
دوره 10، شماره 14 ، اردیبهشت 1394، صفحه 181-194
چکیده
مقالهی حاضر به بررسی دو داستان یک روز خوش برای موز ماهی و دوران آبی دو-دومیه اسمیت اثر جی. دی. سلینجر از منظر فوکو میپردازد. سلینجر نویسندهای است که آثارش توجه خوانندگان زیادی را در سراسر جهان به خود جلب کرده و برای او شهرت به ارمغان آورده است. در این مقاله تلاش شده است با تحلیل این دو اثر از دیدگاه فوکو، چگونگی کنترل کردن افراد در ...
بیشتر
مقالهی حاضر به بررسی دو داستان یک روز خوش برای موز ماهی و دوران آبی دو-دومیه اسمیت اثر جی. دی. سلینجر از منظر فوکو میپردازد. سلینجر نویسندهای است که آثارش توجه خوانندگان زیادی را در سراسر جهان به خود جلب کرده و برای او شهرت به ارمغان آورده است. در این مقاله تلاش شده است با تحلیل این دو اثر از دیدگاه فوکو، چگونگی کنترل کردن افراد در جامعه توسط قدرت و تأثیر آن بر روابط انسانها و شکل دادن به این روابط مورد بحث قرار گیرد. مفهوم نهادهای تربیتی یا نهادهای اجتماعی به عنوان یکی از مفاهیم اصلی نظریهی فوکو در این دو داستان بررسی میگردد. دیگر مفاهیمی که به بحث گذاشته خواهند شد عبارتند از گفتمان، زیست- سیاست وقدرت. فوکو بر این باور است که نهادهای اجتماعی کنترل ذهن و جسم افراد را در اختیار گرفته و آنها را شکل میدهند. در داستان یک روز خوش برای موز ماهی، نهاد اجتماعی بیمارستان، گفتمان پزشکی و کاربرد آن در طبقهبندی افراد به دو دستهی عادی و غیرعادی وچگونگی تأثیرپذیری افراد از نهادهای اجتماعی بررسی میشوند. همچنین مفهوم زیست- سیاست در این داستان مورد بررسی قرار میگیرد. در داستان دوران آبی دو-دومیه اسمیتکنترل قدرت بر رفتار و روابط مردم از طریق نهادها و نمایندگانشان تحلیل میگردد. روابط قدرت، چگونگی کنترل افراد جامعه توسط یکدیگر و چگونگی رفتار با یکدیگر نیز مورد بررسی قرار میگیرند.
علمی - پژوهشی
مرتضی بابک معین؛ کامران پاکنژاد راسخی
دوره 10، شماره 14 ، اردیبهشت 1394، صفحه 195-214
چکیده
رویکرد یا نگرش سیستمی در دهههای اخیر همواره به عنوان ابزاری کارآمد، مکمل مطالعات تخصصی پدیدههای مختلف در حوزههای گوناگون دانش بوده و موجب درکی جامع و چند وجهی از چرایی و چگونگی روندهای حاکم بر رخدادها و پدیدهها میگردد؛ به خصوص در سده اخیر که علم با تولید و انباشت حجم عظیمی از دادههای تخصصی بسیار متنوع روبرو بوده و بنا بر ...
بیشتر
رویکرد یا نگرش سیستمی در دهههای اخیر همواره به عنوان ابزاری کارآمد، مکمل مطالعات تخصصی پدیدههای مختلف در حوزههای گوناگون دانش بوده و موجب درکی جامع و چند وجهی از چرایی و چگونگی روندهای حاکم بر رخدادها و پدیدهها میگردد؛ به خصوص در سده اخیر که علم با تولید و انباشت حجم عظیمی از دادههای تخصصی بسیار متنوع روبرو بوده و بنا بر سنت دانش کلاسیک با تکیه بر تحویلگرایی مبتنی بر روشهای تحلیلی سعی در تجزیه عناصر سیستم و کشف روابط بین آنها داشت تا بتواند رفتار کل مجموعه را تبیین کند. این روش تحلیلی بر مبنای دو پیش فرض بود، نخست آنکه اندرکنشِ بین اجزا وجود نداشته یا بسیار ضعیف باشد تا عناصر مجموعه قابلیت تفکیک دقیقی داشته باشند و دوم آنکه روابط میان اجزا با معادلات خطی ساده قابل توصیف باشد؛ امروزه به خصوص با مطرح شدن نظریه آشوب و ریاضیات ِ غیر خطی متصل به آن دیگر بدیهی است که اندرکنش[i] اجزای تمامی سیستمها از دو شرط یاد شده تبعیت نمیکنند؛ بنابراین نگرشی کلگرایانه در تحلیل سیستم ها لازم می باشد. در این مقاله ابتدا با نگرشی سیستمی به بررسی مفهوم معنا و نحوه شکلگیری آن در سیستمهای پیچیده پرداخته و سپس به مقایسه مکانیسم و نتایج فرآیندهای منتهی به تولید معنا در نظریه پیچیدگی با یکی از ساختارهای تبیین کننده نشانهشناسی نوین به نام نظام معنایی تطبیقِ[ii] اریک لاندوفسکی[iii] میپردازیم. در این مقایسه تحلیلی مشاهده میشود که در هر دو حوزه نظری، فرآیندهای تولید معنا علاوه بر سطح فرهنگی و اجتماعی به به سطح زیستی نیز تسری می یابد. در این بحث روش پژوهش ما به شیوه تحلیلی توصیفی میباشد.[i] Inter-action[ii] Adjustment[iii] Eric Landowski
علمی - پژوهشی
شادی خلیقی
دوره 10، شماره 14 ، اردیبهشت 1394، صفحه 215-229
چکیده
نخستین اثر بوریس ویان در طی جنگ جهانی دوم نوشته شده اما او مستقیماً تحت تأثیر جنگ نبوده است. اساساً طرز فکر خودمحور او مانع از وابستگی وی به هر گونه مکتب و جهان بینی گروهی میشود به همین دلیل هم عقاید و افکارش برخلاف نویسندگان بزرگی چون سارتر وکامو است.سارتر با توسل به آزادی میتواند تا حدی به زندگی پوچ، سرزندگی دهد اما آزادی نمیتواند ...
بیشتر
نخستین اثر بوریس ویان در طی جنگ جهانی دوم نوشته شده اما او مستقیماً تحت تأثیر جنگ نبوده است. اساساً طرز فکر خودمحور او مانع از وابستگی وی به هر گونه مکتب و جهان بینی گروهی میشود به همین دلیل هم عقاید و افکارش برخلاف نویسندگان بزرگی چون سارتر وکامو است.سارتر با توسل به آزادی میتواند تا حدی به زندگی پوچ، سرزندگی دهد اما آزادی نمیتواند پوچی زندگی را از نظر ویان تغییر دهد. او برای رهایی از این پوچی نخست به خود انسان متوسل میشود تا ناخشنودی و درد و رنج زمانه را تقلیل دهد و شرایط انسانی را بهتر و قابل تحملتر کند. اما انسان نمیتواند ناخشنودی و بیمعنایی زندگی را از خود دور کند پس به دنبال وسیلهی دیگری برای بیرون رفتن از درد و رنج است. ابتدا به انسان و عشق توجه میکند اما اینها پاسخی برای این ناخشنودی و بیمعنایی زندگی نیستند. سپس به اشیاء توجه میکند تا از پوچی رهایی یابد و بعد از آن نیز به دوست ویار متوسل میشود. اما هیچکدام نمیتوانند پاسخی برای پوچی زندگی بیابند. همانطور که آنان خشونت را جزئی از زندگی خود میداند، اشیاء نیز همانقدر خشن و ظالم هستند. یار و همراه نیز نمیتواند او را از پوچی زندگی نجات دهد. سرنوشتِ انسان، مرگ، ناامیدی، ناکامی و شکست است و هیچگاه نمیتوان از آن خلاصی یافت. آنچه که سراسر رمان ویان را در برمیگیرد ناامیدی انسان است و به شکلی ناخودآگاه متأثر از دوجنگ جهانی است.
علمی - پژوهشی
فائزه طاهری؛ محبوبه فهیم کلام
دوره 10، شماره 14 ، اردیبهشت 1394، صفحه 231-245
چکیده
رمان متعهد با رد اندیشه «هنر برای هنر»، جایگاه صرفأ ادبی را برای رمان نپذیرفته و در مورد مسائل سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و یا مذهبی موضع گیری می کند. اریک امانوئل اشمیت نویسنده معاصر فرانسوی نیز از جمله نویسندگانی است که با پرداختن به مسائل بنیادین بشر همچون حیات و مرگ، بیماری و پیری، ثروت و ستمگری، دین و معنای زندگی از کنار مسائل اجتماعی ...
بیشتر
رمان متعهد با رد اندیشه «هنر برای هنر»، جایگاه صرفأ ادبی را برای رمان نپذیرفته و در مورد مسائل سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و یا مذهبی موضع گیری می کند. اریک امانوئل اشمیت نویسنده معاصر فرانسوی نیز از جمله نویسندگانی است که با پرداختن به مسائل بنیادین بشر همچون حیات و مرگ، بیماری و پیری، ثروت و ستمگری، دین و معنای زندگی از کنار مسائل اجتماعی بی تفاوت نمی گذرد. او در رمان اولیس از بغداد به مساله قرن اروپا یعنی مهاجرت می پردازد.در این مقاله نشان می دهیم که اشمیت چگونه آشکارا با زیر سوال بردن سیاست کشورش در قبال آوارگان، همچون نویسنده ای متعهد ظاهر می شود که نسبت به آوارگانی که از جنگ و ناآرامی سرزمین خود و به امید زندگی بهتر به اروپا می گریزند، بی تفاوت نیست. همچنین رابطه فلسفه و اسطوره را در این اثر بررسی می کنیم تا نشان دهیم چگونه این دو مقوله که همواره رابطه ای تنگاتنگ داشته اند، در تعامل با یکدیگر قرار می گیرند تا بنیان قوی تری برای رمان متعهد اشمیت بسازند.
علمی - پژوهشی
علیرضا جعفری؛ حسین یعقوب زاده مشهدی
دوره 10، شماره 14 ، اردیبهشت 1394، صفحه 247-274
چکیده
در مقالۀ حاضر، کوشش گردیده دیدگاه های زبانی دو اندیشمند مشهور یعنی شیخ محمود شبستری و ژاک دریدا به خوانندگان معرفی شود. روش و رویکرد این مقاله، بر اساس دیدگاه دریدا دربارۀ ساختار زدایی است. گرچه در نخستین نگاه ممکن است تطبیق این دو اندیشمند، که در زمان، مکان، و فرهنگ کاملاً متفاوت زیسته اند، کاری غیرقابل تصوّر به نظر برسد، امّا با ...
بیشتر
در مقالۀ حاضر، کوشش گردیده دیدگاه های زبانی دو اندیشمند مشهور یعنی شیخ محمود شبستری و ژاک دریدا به خوانندگان معرفی شود. روش و رویکرد این مقاله، بر اساس دیدگاه دریدا دربارۀ ساختار زدایی است. گرچه در نخستین نگاه ممکن است تطبیق این دو اندیشمند، که در زمان، مکان، و فرهنگ کاملاً متفاوت زیسته اند، کاری غیرقابل تصوّر به نظر برسد، امّا با اشاراتی به اندیشه های زبانی آن ها، این حقیقت آشکار می شود که ای دو متفکّر آن قدر که تصور می شد از هم دور نیستند، بلکه در بعضی از موارد دارای دیدگاه های مشترک و شبیه به هم هستند. در آغاز، برخی از مهمترین اندیشه ها و گفته های شبستری در گلشن راز در رابطه با موضوع زبان تبیین می گردد. سپس با تشریح مفهوم ساختارزدائی دریدا و نقش آن در ایجاد نگرش جدید در مفهوم زبان ، زمینه برای پیوند اندیشه های زبانی وی با شبستری محیا می شود. در طول خوانش مقاله، خواهید دید که چگونه دریدا و شبستری به بعضی از پرسش های زبانی پاسخ داده، و با نقد دیدگاه های زبانی رایج زمان خود، روشی نو ایجاد می کنند. یکی از مهمترین پرسش ها، اصل بودن گفتار و فرع شدن نوشتار، به عبارت دیگر، شفّافیّت گفتار و عدم شفّافیّت نوشتار برای انتقال معنا می باشد. شبستری و دریدا معتقدند گفتار، همچون نوشتار، از کارایی کافی برای انتقال معانی و حقایق برخوردار نیست. پرسشی دیگری که مطرح می شود، دربارۀ چگونه به تعویق افتادن معنا در نوشتار است. از نظر دریدا و شبستری، شرایطی در متن در حال رخ دادن است که به موجب آن معنا از یک دال به دال دیگر هدایت شده و در رسیدن به مدلول قطعی در تکاپو باقی می ماند. پرسش آخر، دربارۀ خصوصیّت دو پهلو زبان است که به سبب آن، دو رویکرد عام یا خاصّ موجود در متن، با توجه به تفاوت در مرتبۀ فکری نویسنده و خواننده، زمینه ساز تولید بی حدّ و نصاب معانی می شوند.
علمی - پژوهشی
نگار مزاری
دوره 10، شماره 14 ، اردیبهشت 1394، صفحه 275-291
چکیده
دراین مقاله سعی خواهیم کردسه قطره خون صادق هدایت و ضد اخلاق ژید را مورد مطالعه قرار دهیم. ما به مطالعۀتصاویری می پردازیم که در سه قطره خون و ضداخلاق برخاسته از نوعی تشویش و نگرانی نزد نویسندگان این دو اثر است. دراین مقاله به بررسی سه قطره خون صادق هدایت و ضد اخلاق آندره ژید خواهیم پرداخت، تا با مطالعه تصاویری که در این دو اثر، برخاسته ...
بیشتر
دراین مقاله سعی خواهیم کردسه قطره خون صادق هدایت و ضد اخلاق ژید را مورد مطالعه قرار دهیم. ما به مطالعۀتصاویری می پردازیم که در سه قطره خون و ضداخلاق برخاسته از نوعی تشویش و نگرانی نزد نویسندگان این دو اثر است. دراین مقاله به بررسی سه قطره خون صادق هدایت و ضد اخلاق آندره ژید خواهیم پرداخت، تا با مطالعه تصاویری که در این دو اثر، برخاسته از نوعی تشویش و نگرانی نزد نویسندگان این دو رمان است نشان دهیم چگونه تخیل دو نویسنده منجر به رؤیاپردازیهایی برای مقابله با حس نگرانی و ترس از مرگ می شود و به خلق تصاویری می انجامد که بیانگر روحیات درونی شخصیتهای دو داستان می باشند. تمایلات ناخودآگاه و رؤیاپردازیی هایی را که مدام در خودآگاه دو نویسنده آشکار میشوند، مورد مطالعه قرار خواهیم داد. برای دستیابی به این هدف، از روش نقد ژیلبر دوران بهره خواهیم برد، بر این اساس دسته بندی تصاویر ادبی در منظومه های تخیلی، راهگشای شناخت تخیل هدایت و ژید خواهند بود. از این طریق گرایش تخیل دو نویسنده را مشخص خواهیم کرد.