گریز از ساختار ادیپی در هملت

نوع مقاله : علمی - پژوهشی

نویسنده

دانشگاه غیرانتفاعی ارشاد دماوند

چکیده

 خوانش تراژدی هملت تا نیمه اول قرن بیستم بر اصول انسان باوری[1] بنا شده بود. نقادان، شخصیت تراژیک شکسپیررا با ادیپ کلاسیک قیاس میکردند. این تفسیرروانکاوانه، هملت را چون بیماری درآزمایشگاه روانشناسی قرارمی داد. با تصویری کلینیکی همچون بیماری که روی تخت درازکشیده اورا روان پریش تشخیص داده و منتقد فرویدی، ناتوانی هملت درحیطه عمل را - در ساحت روانکاوی بزعم ژیل دولوز[2] با کشیدن مثلث خانوادگی (من - پدر- مادر) توضیح میداد. در این سه ضلعی پدرمدارانه ، خواننده مجال این را پیدا میکرد تا هملت را "ادیپی سازی" کند. یعنی همانند ادیپ، هملت هویت خود را پنهان در عشق ممنوعه به مادر و نفرت از هییت پدرانه می یافت. بواسطه این تعبیر کلینیکی هملت به جوانی مغموم تقلیل می یافت که دربستار مثلث ادیپی حبس شده وازکنش درجهان واقعی عاجزست. به گفته دولوز، این نمونه بارز امپریالیسم ادیپی ست که ادبیات کلان - یعنی آثاربرجسته جهان – برآن تکیه دارد. ادبیات کلان  مسایل فردی و خانوادگی را در اولویت قرار داده وپیروآن، توان کنش فرد درفضای جمعی محدود می شود.      لیکن، مقاله حاضردرصدد ست که هملت را با بکارگیری پروژه های دولوز ازامپریالیسم ادیپی- که ویژگی اصلی ادبیات بزرگ[3] (کلان) است –نجات دهد. به بیان دیگر، ادبیات کلان به ظن دولوز، مبتنی برچرخه روابط خانوادگی وازدواج است. خصیصه بارزآن پرداختن به حوزه خانواده، روایط و احساسات شخصی می باشد. ادبیات بزرگ ادبیات فردی است که  به یاری اندیشمندان دهه های اخیر به ادبیات ؙخرد[4] بدل شده تا از فردیت گرایی جدا شده و به فضای اجتماعی وسیاسی بپیوندد. حیطه ادبیات بزرگ با تکیه برمحدوده آشنا و بسته بزعم دولوز قلمروسازی[5] می کند.  قلمروسازی فرایندی ست که با تکیه بر آشنایی، حدو مرز، و چارچوب گذاری راه را برای معنی نهایی هموار می کند. این قلمروسازی بنیت وضوح و با تکیه بر معنای واحد راه را بر ناممکن ها و غیرمعمول ها می بندد. از منظر دولوز قلمروسازی همان فرایند ادیپی سازی ست- اولی زبان را در درچارچوب ارجاعیت و دومی فرد را در چارچوب خانواده محبوس می کنند. این بررسی پایانی برای ادیپی سازی هملت ست – یعنی روان نژندی حاصل دردهای خانگی را خاتمه می دهد. فانتزی ادیپ فروید منجربه استحکام  هویت خودبسنده "دکارتی" نیز شده بود.بدین معنا که راه کار کلیدی فروید که "خود[6]" را تنها علاج انسان متمدن می شمرد "خود" دکارتی مستقل و اندیشنده را نیزتقویت می کرد. این مقاله ایده ادیپی زدایی دولوز را دربرابر "خود"  مستقل و عقل محور فروید ودکارت قرار می دهد. بمنظورفروپاشی آن، "قلمروزدایی زبانی [7]" قادرست "من" مستقل که معنی واحد را نیزدر پی داشت  درهم کوبد. هویت مستقل که بطور کامل و بسته بندی شده در ساختاری ثابت قرار دارد، اکنون در برابر گشایش ها و شدت های فرایند قلمروزدایی ودربرابرتبدیل ها وتغییرات آن، خود را نه دیگرسوژه ای واحد، بلکه جریانی روان وپویا می یابد. دراین قلمروزدایی، کارکرد اطلاع رسانی زبان متوقف شده ودال ها ازکنش ارجاعی سرباز زده و در نتیجه معنی واحد و غایی  ازبین می رود. غیاب معنی، الگوی محاکات[8] افلاطونی که بر "همسان سازی[9]" استواراست ازمیان برمیدارد. چرا که بواسطه قلمروزدایی زبانی ، تمایزها و تفاوت ها در مقابل همسان های افلاطونی قدعلم کرده تا به سیطره بازنمایی خاتمه داده و به وانموده های قلمروزدوده فرصت ابرازوجود دهد. بنظرمیرسد که وانموده سازی[10]  که همان تولید تفاوت ها ست با پروژه ادیپ زدایی دولوزهمگام میشوند. این دو، پشت به الگوهای همسان و تکرارشده، به سوی ناهمسان ها که خلاق و آفرینشگرند حرکت کرده تا به کمک تولید تفاوت به  "ادبیات  ̕خرد " نزدیک شوند. بنابراین، منسوخ کردن همسان سازی که به وحدت و انسجامی موهوم وابسته اند در را بروی تفاوت هاو تناقض ها می گشاید. میل به برجسته سازی تنا قضات وناجوری ها با ایده نقض اصل[11] درهم می آمیزند و سوژه خودبسنده دکارتی را از بندهای خانوادگی ادیپی آزادمی کنند. بدین ترتیب، می توان روند شکل گیری، فروریختگی وبازشکل گیری سوژه تراژیک را قدم به قدم دنبال کرد. این بررسی با بکارگیری زبان ریزومتیک[12]  بدون ارجاع به هیچ مرجعی، بازنمایی رئآلیستی رابه چالش می کشد. برعکس درخت که ریشه دارد و مسیررشدی مستقیم را دنبال می کند، ریزوم با بی ریشگی درهرکجا می روید ومسیررشدش نامعلومست. زبان ریزومتیک ازکنش ارجاعی سربازمی زند و برمرجعی واحددلالت نمی کند و بدین ترتیب پروژه قلمروزدایی زبانی اجرا می شود.به بیان ساده تر، زبان ریزومتیک برمرجع واحدی دلالت نمیکند زیرا ساحت ارجاع آن کثرت گراست. این زبان درتک تک حوادث با  نقش مؤٌثرو غیرقابل انکاری درخلق اعماق تاریک ، فضاهای ناممکن، وضعیت ناممکن سوژه ها به خواننده امکان این را می دهد که قلمرو "من ادیپی" و "من هملتی" را قلمروزدایی کند. [1]Humanistics[2] Gilles Deleuze[3] Major Literature[4] minor literature[5] Territorialization[6] Ego[7] Linguistic deterritorialization[8] mimesis[9] homogenization[10] simulacrum[11] origin[12] rhizomatic  

عنوان مقاله [English]

گریز ازساختار ادیپی در هملت

چکیده [English]

چکیده
خوانش تراژدی هملت تا نیمه اول قرن بیستم بر اصول انسان باوری بنا شده بود. نقادان، شخصیت تراژیک شکسپیررا با ادیپ کلاسیک قیاس میکردند. این تفسیرروانکاوانه، هملت را چون بیماری درآزمایشگاه روانشناسی قرارمی داد. با تصویری کلینیکی همچون بیماری که روی تخت درازکشیده اورا روان پریش تشخیص داده و منتقد فرویدی، ناتوانی هملت درحیطه عمل را - در ساحت روانکاوی بزعم ژیل دولوز با کشیدن مثلث خانوادگی (من - پدر- مادر) توضیح میداد. در این سه ضلعی پدرمدارانه ، خواننده مجال این را پیدا میکرد تا هملت را "ادیپی سازی" کند. یعنی همانند ادیپ، هملت هویت خود را پنهان در عشق ممنوعه به مادر و نفرت از هییت پدرانه می یافت. بواسطه این تعبیر کلینیکی هملت به جوانی مغموم تقلیل می یافت که دربستار مثلث ادیپی حبس شده وازکنش درجهان واقعی عاجزست. به گفته دولوز، این نمونه بارز امپریالیسم ادیپی ست که ادبیات کلان - یعنی آثاربرجسته جهان – برآن تکیه دارد. ادبیات کلان مسایل فردی و خانوادگی را در اولویت قرار داده وپیروآن، توان کنش فرد درفضای جمعی محدود می شود.
لیکن، مقاله حاضردرصدد ست که هملت را با بکارگیری پروژه های دولوز ازامپریالیسم ادیپی- که ویژگی اصلی ادبیات بزرگ (کلان) است –نجات دهد. به بیان دیگر، ادبیات کلان به ظن دولوز، مبتنی برچرخه روابط خانوادگی وازدواج است. خصیصه بارزآن پرداختن به حوزه خانواده، روایط و احساسات شخصی می باشد. ادبیات بزرگ ادبیات فردی است که به یاری اندیشمندان دهه های اخیر به ادبیات ؙخرد بدل شده تا از فردیت گرایی جدا شده و به فضای اجتماعی وسیاسی بپیوندد. حیطه ادبیات بزرگ با تکیه برمحدوده آشنا و بسته بزعم دولوز قلمروسازی می کند. قلمروسازی فرایندی ست که با تکیه بر آشنایی، حدو مرز، و چارچوب گذاری راه را برای معنی نهایی هموار می کند. این قلمروسازی بنیت وضوح و با تکیه بر معنای واحد راه را بر ناممکن ها و غیرمعمول ها می بندد. از منظر دولوز قلمروسازی همان فرایند ادیپی سازی ست- اولی زبان را در درچارچوب ارجاعیت و دومی فرد را در چارچوب خانواده محبوس می کنند. این بررسی پایانی برای ادیپی سازی هملت ست – یعنی روان نژندی حاصل دردهای خانگی را خاتمه می دهد. فانتزی ادیپ فروید منجربه استحکام هویت خودبسنده "دکارتی" نیز شده بود.بدین معنا که راه کار کلیدی فروید که "خود " را تنها علاج انسان متمدن می شمرد "خود" دکارتی مستقل و اندیشنده را نیزتقویت می کرد. این مقاله ایده ادیپی زدایی دولوز را دربرابر "خود" مستقل و عقل محور فروید ودکارت قرار می دهد. بمنظورفروپاشی آن، "قلمروزدایی زبانی " قادرست "من" مستقل که معنی واحد را نیزدر پی داشت درهم کوبد. هویت مستقل که بطور کامل و بسته بندی شده در ساختاری ثابت قرار دارد، اکنون در برابر گشایش ها و شدت های فرایند قلمروزدایی ودربرابرتبدیل ها وتغییرات آن، خود را نه دیگرسوژه ای واحد، بلکه جریانی روان وپویا می یابد. دراین قلمروزدایی، کارکرد اطلاع رسانی زبان متوقف شده ودال ها ازکنش ارجاعی سرباز زده و در نتیجه معنی واحد و غایی ازبین می رود. غیاب معنی، الگوی محاکات افلاطونی که بر "همسان سازی " استواراست ازمیان برمیدارد. چرا که بواسطه قلمروزدایی زبانی ، تمایزها و تفاوت ها در مقابل همسان های افلاطونی قدعلم کرده تا به سیطره بازنمایی خاتمه داده و به وانموده های قلمروزدوده فرصت ابرازوجود دهد. بنظرمیرسد که وانموده سازی که همان تولید تفاوت ها ست با پروژه ادیپ زدایی دولوزهمگام میشوند. این دو، پشت به الگوهای همسان و تکرارشده، به سوی ناهمسان ها که خلاق و آفرینشگرند حرکت کرده تا به کمک تولید تفاوت به "ادبیات ̕خرد " نزدیک شوند. بنابراین، منسوخ کردن همسان سازی که به وحدت و انسجامی موهوم وابسته اند در را بروی تفاوت هاو تناقض ها می گشاید. میل به برجسته سازی تنا قضات وناجوری ها با ایده نقض اصل درهم می آمیزند و سوژه خودبسنده دکارتی را از بندهای خانوادگی ادیپی آزادمی کنند. بدین ترتیب، می توان روند شکل گیری، فروریختگی وبازشکل گیری سوژه تراژیک را قدم به قدم دنبال کرد. این بررسی با بکارگیری زبان ریزومتیک بدون ارجاع به هیچ مرجعی، بازنمایی رئآلیستی رابه چالش می کشد. برعکس درخت که ریشه دارد و مسیررشدی مستقیم را دنبال می کند، ریزوم با بی ریشگی درهرکجا می روید ومسیررشدش نامعلومست. زبان ریزومتیک ازکنش ارجاعی سربازمی زند و برمرجعی واحددلالت نمی کند و بدین ترتیب پروژه قلمروزدایی زبانی اجرا می شود.به بیان ساده تر، زبان ریزومتیک برمرجع واحدی دلالت نمیکند زیرا ساحت ارجاع آن کثرت گراست. این زبان درتک تک حوادث با نقش مؤٌثرو غیرقابل انکاری درخلق اعماق تاریک ، فضاهای ناممکن، وضعیت ناممکن سوژه ها به خواننده امکان این را می دهد که قلمرو "من ادیپی" و "من هملتی" را قلمروزدایی کند.
کلیدواژه ها: وانموده – ادبیات خرد – ضدادیپی – قلمروزدایی زبانی – زبان ریزوماتیک
لازم به توضیح ست که کلیه مترادف ها ی فارسی با رجوع به منابع ذیل انتخاب شده است:.
ماکاریک، ایرناریما(١٣٩٠) دانش نامه ی نظریه های ادبی معاصر.ترجمه مهران مهاجرو محمد نبوی. تهران؛ نشرآگه.
دولوز، ژیل وگاتاری،فلیکس(١٣٩٢) کافکا: به سوی یک ادبیات ҆خرد. ترجمه رضا سیروان ونسترن گوران. تهران؛ انتشارات رخ دادنو.

  1. منابع
  2. ماکاریک، ایرناریما(١٣٩٠) دانش نامه ی نظریه های ادبی معاصر.ترجمه مهران مهاجرو محمد نبوی. تهران؛ نشرآگه.
  3. دولوز، ژیل وگاتاری،فلیکس(١٣٩٢) کافکا: به سوی یک ادبیات ҆خرد. ترجمه رضا سیروان ونسترن گوران. تهران؛ انتشارات رخ دادنو.
  4. Belsey, Catherine. Shakespeare and the Loss of Eden. London: Palgrave, 2001.
  5. Bryden, Mary. Ed. Deleuze and Religion. London and New York: Routledge, 2001. pp. 12-50.
  6. Bogue, Ronald. Deleuze on Literature. London and New York: Routledge, 2003. pp. 72-150.
  7. Colebrook, Claire. Gilles Deleuze. London and New York: Routledge, 2002.
  8. Deleuze, Gilles and Guattari, Felix. Anti-Oedipus.Trans. Robert Hurley, Mark Seem and HelenR. Lane.Minneapolis: University of Minnesota Press, 2000.
  9. ------.AThousand Plateaus: Capitalism and Schizophrenia.Trans. Brian Massumi.London: Continuum,1980.
  10. Deleuze, Gilles. The Logic of Sense.Trans. Mark Lester.London: The Athlon Press, 1990.
  11. ---. Essays Critical and Clinical. Trans. Daniel W.Smith and Michael A.Greco.London: Verso, 1998.
  12. ---Proust and Signs. Trans. Richard Howard. Minneapolis: University of Minnesota Press, 2000.
  13. ---. Difference and Repetition.Trans. Paul Patton. London and New York: Continuum,1997.
  14. ---. Nietzsche and Philosophy.Trans. Hugh Tomlinson. London: Continuum,1983.
  15. Dollimore, Jonathan and Sinfield, Alan. Eds. Political Shakespeare – Essays in Cultural Materialism. UK: Manchester University Press, 1994.pp.210-231.
  16. Falzon, Christopher. Foucault and Social Dialogue. UK: Routledge, 1998.
  17. Foucault, Michel. The Archeology of Knowledge. Trans. A.M. Sheridan Smith. New York: Pantheon, 1972.
  18. Garber, Marjorie. Shakespeare After All. New York: Anchor Books, 2004.
  19. Greenblatt, Stephen. Renaissance Self-fashioning. Chicago: The University of Chicago Press, 2005.
  20. Greenblatt, Stephen. “ Shakespeare and the Exorcists.” The Greenblatt Reader. Ed. Michael Payne. UK: Blackwell Publishing Ltd, 2005. pp. 197-222.
  21. Griffits, Huw. Ed. Shakespeare: Hamlet. New York: Palgrave Macmillan, 2005.
  22. Holderness, Graham. “ Shakespeare and National Identities.” Shakespeare’s Histories. Ed. Emma Smith. UK: Blackwell Publishing, 2004.pp.225-245. Print.
  23. Johnston, John. “Discourse as Event: Foucault, Writing and Literature.”MLN Journal,105 (1990): 800-818. Print.
  24. Kenan, Sholmith Rimmon. Narrative Fiction. London and New York: Routledge, 2001.pp.30-35.
  25. Mahon, Michael. “The Ethics of Michel Foucault.”The Cambridge Companion to Foucault. Ed. Gary Gutting.UK: Cambridge University Press, 1994. pp.141-157.
  26. McGinn, Colin. Shakespeare’s Philosophy. New York: Harper Collins Publishers Inc. 2007. Print.
  27. Payne, Michael. The Greenblatt Reader. UK: Blackwell Publishing Ltd, 2005.
  28. Protevi, John. “The Organism as the Judgement of God.” Deleuze and Religion. Ed. Mary Bryden. London: Routledge, 2001. pp. 30- 40.