رخشنده نبیزاده نودهی؛ شیده احمدزاده هروی
چکیده
شماری از به یادماندنیترین شخصیتهای نمایشی در آثارِ ویلیام شکسپیر دچارِ آشفتگیِ روانی هستند. با بررسی و تحلیلِ معضلاتِ روحیِ این شخصیتها بر اساسِ دیدگاههای نوینِ علمِ روانشناسی میتوان دریافت که بسیاری از تشویشهای ذهنیِ آنها از مسائلِ مربوط به بدن سرچشمه میگیرد. فرآیندِ شکلگیریِ فردیت اساساً در گرویِ اطمینانِ سوژه ...
بیشتر
شماری از به یادماندنیترین شخصیتهای نمایشی در آثارِ ویلیام شکسپیر دچارِ آشفتگیِ روانی هستند. با بررسی و تحلیلِ معضلاتِ روحیِ این شخصیتها بر اساسِ دیدگاههای نوینِ علمِ روانشناسی میتوان دریافت که بسیاری از تشویشهای ذهنیِ آنها از مسائلِ مربوط به بدن سرچشمه میگیرد. فرآیندِ شکلگیریِ فردیت اساساً در گرویِ اطمینانِ سوژه از داشتنِ بدنی مستقل، پاکیزه و منحصر به خویشتن است. چنین کالبدی دارایِ مرزبندیها و قلمروی مشخص است و هویتِ جنسیِ معیّنی نیز دارد. تلاشِ سوژه برای ساختنِ چنین تصویری از بدن خود صرفاً امری فردی و خصوصی نیست بلکه از معیارها و هنجارهایِ اجتماعی، فرهنگی و ایدئولوژیک دربارهی این مقولهها نیز تاثیر میپذیرد زیرا سوژه همواره میکوشد این تصویر را با آن معیارها هماهنگ کند. بدین ترتیب بدن دیگر امری صرفاَ جسمانی و مادی نیست بلکه به مقولهای فرهنگی و اجتماعی تبدیل میشود. جستارِ حاضر میکوشد با بررسیِ دغدغههایِ ذهنیِ هملت – به عنوانِ یکی از شاخصترینِ این گونه شخصیتها در آثارِ شکسپیر – درهمتیندگیِ تنشهای روانی و مسائلِ مربوط به بدن را در روانِ سوژهی مذکر تحلیل نماید. بدین منظور با ارجاع به نظریاتِ جولیا کریستوا دربارهی آلودهانگاری، رویارویی با امرِ آلوده و نقشِ این فرآیندها در تکوینِ فردیت، برخی از کشمکشهای درونیِ هملت موردِ بررسی و تحلیل قرار میگیرد تا شناختِ بهتری از عللِ پنهانِ آسیبهای روانی و آشفتگیِ ذهنیِ او به دست آید.
محمدصادق زارعی؛ شیده احمدزاده
چکیده
مقاله ی حاضر بر آن است تا با استفاده از نظریات لویی آلتوسر در تعریف "ایدئولوژی ساختاری" و همچنین نظریات ژاک دریدا در تبیین مفهوم "نشان" به بررسی ساختار روایت وی اس نایپل در رمان خانه ای برای آقای بیسواس و در کشوری آزاد بپردازد. در نگاه آلتوسر، ایدئولوژی توهمی است که وضیعت واقعی / عینی را پنهان می سازد و از این رو نوعی "آگاهی کاذب" را ...
بیشتر
مقاله ی حاضر بر آن است تا با استفاده از نظریات لویی آلتوسر در تعریف "ایدئولوژی ساختاری" و همچنین نظریات ژاک دریدا در تبیین مفهوم "نشان" به بررسی ساختار روایت وی اس نایپل در رمان خانه ای برای آقای بیسواس و در کشوری آزاد بپردازد. در نگاه آلتوسر، ایدئولوژی توهمی است که وضیعت واقعی / عینی را پنهان می سازد و از این رو نوعی "آگاهی کاذب" را ایجاد می کند تا بدین وسیله اثر ایدئولوژیک خود را استمرار ببخشد. به عبارتی دیگر، ایدئولوژی رابطه فرد را با واقعیت بیرون متوهم می سازد. در رمان خانه ای برای آقای بیسواس و در کشوری آزاد نایپل تلاش میکند تا ساختار روایتش را براساس طرحی ایدئولوژیک و با "فراخواندن" پی درپی قهرمان داستان به عنوان "دیگری" پی ریزی نماید، تا بدین وسیله دوگانگی نهادینه شده در روایتش را به گونه ای پوشش دهد. نایپل بعضاً در جایگاه یک ایدئولوگ، ایدئولوژی استعمارگرانه ای را در قالب روایت بیان میکند تا شاید بدین وسیله از یک سو آگاهی حاصل از خاستگاه استعماری خود را به رخ بکشد و از سوی دیگر تاثیر ژرف ایدئولوژی ها را در روایت نشان دهد و بتواند بدین وسیله خود را مستقل از تاثیر ایدئوژیک روایتش نشان دهد. حال آنکه او خود مبتلا به است. ساختار روایت او و رد و "نشان" باقی مانده از نظام معنایی آثارش این طرح را کاملاً برملا می سازد. اینجاست که اثر نایپل صرفاً فراتر از محصول مستقیم گفتمان حال حاضر خودش ظاهر می شود. وی خود محبوس در ایدئولوژی ساختاری و مدام در در حال "فراخوانده شدن" است و آثارش هر چند به ظاهر مستقل از عاقبت و سرنوشت خویش، اما به یمن بستر روایت گونه این دوگانگی را نشان می دهند.
رخشنده نبی زاده نودهی؛ شیده احمدزاده هروی
دوره 15، شماره 20 ، اردیبهشت 1397، ، صفحه 221-243
چکیده
چکیدهمضمون جنون و جلوههای آن از دیرباز در آثارِ ادبی به اشکالِ مختلف ترسیم و توصیف شده است. شکسپیر یکی از نویسندگانی است که این پدیده را در تعدادی از تراژدیهای خود از طریقِ آفرینش و معرفیِ چند شخصیتِ پیچیده بازنمایی کرده است. پرداخت و برداشتِ او از این پدیده را بسیاری از منتقدان نوآورانه و به دور از باورهایِ ...
بیشتر
چکیدهمضمون جنون و جلوههای آن از دیرباز در آثارِ ادبی به اشکالِ مختلف ترسیم و توصیف شده است. شکسپیر یکی از نویسندگانی است که این پدیده را در تعدادی از تراژدیهای خود از طریقِ آفرینش و معرفیِ چند شخصیتِ پیچیده بازنمایی کرده است. پرداخت و برداشتِ او از این پدیده را بسیاری از منتقدان نوآورانه و به دور از باورهایِ سنتی و پنداشتهایِ رایج میدانند. از همین رو میتوان این عارضه و شخصیتهایِ مجنون در آثارِ او را بر مبنایِ نظریههای معاصر بررسی و تحلیل نمود. شکسپیر به ویژه زبانِ شاخصی برای شخصیتهایِ مجنونِ تراژدیهایِ خود ابداع میکند که بازتابِ وضعیتِ روانیِ آنهاست. در این جستار، گفتارِ چهار شخصیت در سه تراژدی برجستهی شکسپیر – هملت، شاه لیر، و مکبث – از دیدگاهِ جولیا کریستوا بر اساسِ نظریاتِ زبانشناختیِ او در موردِ خصلتِ نشانهای و نمادینِ زبان تحلیل خواهد شد، با این پیشفرض که گفتمانِ جنون در این نمایشنامهها حاصلِ هجومِ وجهِ نشانهای به وجهِ نمادین زبان است.
محمدرضا نوراللهی راوری؛ شیده احمدزاده
دوره 13، شماره 17 ، آبان 1395، ، صفحه 269-289
چکیده
مقالۀ پیش رو به بررسی «گفتمان واساز» در رمان چشمهایشان خدا را مینگریست اثر زورا نیل هِرستون، نخستین رماننویس زن آمریکاییـآفریقاییتبار میپردازد. مطالعات انجامشده بر روی برجستهترین آثار فمینیستی سیاهپوستان آمریکا نشان میدهد که گفتمان واساز ابزاری مؤثر در دست زنان سیاهپوست جهت مقابله با استثمارشان ...
بیشتر
مقالۀ پیش رو به بررسی «گفتمان واساز» در رمان چشمهایشان خدا را مینگریست اثر زورا نیل هِرستون، نخستین رماننویس زن آمریکاییـآفریقاییتبار میپردازد. مطالعات انجامشده بر روی برجستهترین آثار فمینیستی سیاهپوستان آمریکا نشان میدهد که گفتمان واساز ابزاری مؤثر در دست زنان سیاهپوست جهت مقابله با استثمارشان است. یکی از بارزترین ویژگیهای این گفتمان نفی اصول نظام خردـمرکز محور است که سالها بسیاری از گروههای اقلیت را از داشتن صدایی مستقل محروم کرده بود. در گفتمان واساز از عناصری استفاده میشود که توسط طبقۀ حاکم بهصورت منفی تعریف شده و از آنها برای انقیاد بخشهایی از اجتماع سود بردهاند. از مهمترین این عناصر میتوان به سکوت، خشونت، جنون، همجنسخواهی و منطقستیزی اشاره کرد. به همین سبب، نویسندگان مقاله این گفتمان را «گفتمان واساز» نامیدهاند. به منظور نشان دادن چگونگی استفادۀ ابزاری زنان سیاهپوست از این گفتمان، رمان چشمهایشان خدا را مینگریست مورد تحلیل قرار میگیرد. در این اثر، بزرگترین اقدام برانداز جِینی، قتل تیکیک، عاشق و آخرین همسر خود است که با آن جِینی به یک صدای مستقل و بینیاز از مردان میرسد و در همین رابطه، سکوت جِینی به هنگام محاکمه توسط هیئت منصفه تماماً متشکل از مردان سفیدپوست اهمیت مییابد. این پژوهش با بهرهگیری از واسازی و با تاکید بر ویژگی خردـمرکز محوری آن انجام شده است.
محسن فخری؛ شیده احمدزاده
دوره 6، شماره 1 ، دی 1392
چکیده
آرمانشهرِ سرتوماس مور در کنار شهریارِ ماکیاولی ازبرجستهترین متون اومانیستی رنسانس است که تأثیراتی عمیق بر سرنوشت اروپای امپریالیستی قرون بعد از خودگذاشت. این مقاله تلاش میکند تا نشان دهد که آرمانشهر نه یک آرمانشهر مطلوب انسانی که الگویی استعماری پیش روی بریتانیای قرون بعد است. با به کار بستن روش خوانشی کنترپوان که ادوارد سعید ...
بیشتر
آرمانشهرِ سرتوماس مور در کنار شهریارِ ماکیاولی ازبرجستهترین متون اومانیستی رنسانس است که تأثیراتی عمیق بر سرنوشت اروپای امپریالیستی قرون بعد از خودگذاشت. این مقاله تلاش میکند تا نشان دهد که آرمانشهر نه یک آرمانشهر مطلوب انسانی که الگویی استعماری پیش روی بریتانیای قرون بعد است. با به کار بستن روش خوانشی کنترپوان که ادوارد سعید در فرهنگ و امپریالیسم مطرح میکند، خصوصیاتی که این متن را در دایرهی متون امپریالیستی ــ استعماری قرار میدهد برجسته میشود. بدین منظور ابتدا موقعیت تاریخی اومانیسم و متن آرمانشهر را به اجمال بررسی، سپس تشریح میشود که آرمانشهر بیش از آنکه رسالهای ایدهآلیستی باشد روایتی داستانی است؛ به همین دلیل این مقاله به ارتباط ارگانیک این متن با سنت امپریالیسی رمان مغرب-زمین میپردازد. در این روند تحلیل گفتمانهای «رسالت متمدنسازی»، «خودی و دیگری»، «جنگ» و «بردهداری» به تفصیل بررسی میشوند.
شیده احمدزاده؛ سارا نازکدست
دوره 5، شماره 2 ، شهریور 1392
چکیده
دنیای نمایشِ در انتظار گودو را عدمِ کنش، تکرار و شک میسازد و منتقدان غالبا اثر بکت را تصویرگرِ هستیِ «پوچِ» سوژه میدانند. این مقاله میکوشد «کوگیتو» را در دنیایی که از معنا گسسته و اصالت وجود در آن زیر سؤال است باز یابد و ثابت کند که حتی در دنیای عبث نما هم سوژهی منحصر به فرد وجود دارد و آنگونه که ساختارگرایان باور دارند معنا تنها ...
بیشتر
دنیای نمایشِ در انتظار گودو را عدمِ کنش، تکرار و شک میسازد و منتقدان غالبا اثر بکت را تصویرگرِ هستیِ «پوچِ» سوژه میدانند. این مقاله میکوشد «کوگیتو» را در دنیایی که از معنا گسسته و اصالت وجود در آن زیر سؤال است باز یابد و ثابت کند که حتی در دنیای عبث نما هم سوژهی منحصر به فرد وجود دارد و آنگونه که ساختارگرایان باور دارند معنا تنها نقشی زبانی نیست. این خوانش، از تئوریهای اسلاوی ژیژک، تعبیر او از شک و جنون دکارتی، دیالکتیک وجود هگل، سوژه لکانی و تأکید ژیژک بر نقش مهم فانتزی در دیالکتیکِ وجود بهره جسته است. مقاله حاضر بر آن است تا نشان دهد که کوگیتو هستهای در درون سوژه نیست، بلکه حاصل تولد سوژه در فانتزی و شکلگیری روایتی شخصی است که در نوسان میان دو قطب امرِ نمادین و امرِ واقع اتفاق میافتد و با گذر از مرحلهی شک دکارتی محقق میشود. در پایان، خواهیم دید که ولادیمیر و استراگون قادرند در حالت شک دکارتی، بر خلاف پوتزو و لاکی، کوگیتوی خود را پویا نگه دارند. علیرغم اینکه آنها مدام در بیکنشی، تکرار و فراموشی به سر میبرند، دقیقاً در همین وضعیت است که خلأِ کوگیتو در دنیای فانتزیهایشان متولد و با بودنِ سوژه پُر میشود. گودو نیز بخشی از همین فانتزی و ابژهای توخالی است که «به وجود آمدن» را برای آنها حفظ میکند. در واقع اینگونه نیست که «آنها آنجا منتظر گودو هستند»، بلکه «آنها هستند، زیرا منتظر گودواند».
شیده احمدزاده؛ نعیمه طباطباییلطفی
دوره 5، شماره 1 ، اسفند 1391
چکیده
مفهوم زمان و ارتباطناگزیر آن با خاطره، از دیر باز دغدغهی ذهنی بشر بوده است. نظریه نسبیت انیشتین، انقلابی شگرف در مفهوم زمان ایجاد نمود و زمان را از کمیتی ثابت و عینی به مفهومی متغیر و فردی بدل ساخت. وجود نظامهای متنوع زمانی، از جمله زمان تاریخی، اجتماعی، داستانی و فردی، سیستم زمانی خطی و ثابت نیوتنی را به چالش کشیده است و دریچهای ...
بیشتر
مفهوم زمان و ارتباطناگزیر آن با خاطره، از دیر باز دغدغهی ذهنی بشر بوده است. نظریه نسبیت انیشتین، انقلابی شگرف در مفهوم زمان ایجاد نمود و زمان را از کمیتی ثابت و عینی به مفهومی متغیر و فردی بدل ساخت. وجود نظامهای متنوع زمانی، از جمله زمان تاریخی، اجتماعی، داستانی و فردی، سیستم زمانی خطی و ثابت نیوتنی را به چالش کشیده است و دریچهای ماورای نظام بیانعطاف زمانی میگشاید. ادبیات داستانی هم از این موضوع مستثنی نمیباشد و عمیقاً تحت تاثیر نظریه نسبیت انیشتین قراردارد و در این میان بازخوانی خاطرت به ابزاری برای درنوردیدن زمان خطی و دستیابی به حقایق فردی بدلگشت که در قالب انگارههای فرهنگی و تاریخی معنا مییافت. این مقاله بر آن است تا به مطالعه تقابلی ارتباط پیچیده زمان و خاطره در رمان هزاران راز نهان نوشته امیتان، نویسنده چینیتبار آمریکایی و رمان فرزند زمان نوشته ایان مک ایوان، نویسنده انگلیسی بپردازد. لازم به ذکر است که خاطره و زمان، همانند دیگر مباحث اجتماعی، در بستری از فرهنگ معنا مییابند و نویسندگانی با فرهنگ ها و نگرش های متفاوت، به این مقوله با دیدی متفاوت مینگرند و چگونگی معنا بخشی پدیدههای مختلف، ارتباط مستقیم با شیوه نگرش آنان دارد.
محمد رضا نوراللهی؛ شیده احمدزاده
دوره 4، شماره 2 ، مرداد 1391
چکیده
مقالهی پیش رو حاصل پژوهشی در رمان دلبند اثر تونی موریسون است که با هدف بررسی ماهیّت بحران و تجزیه و تحلیل راهکارهای ارائه شده از سوی روشنفکران فمینیستی سیاهپوستان آمریکا انجام شده است. راهکارهای ارائه شده عمدتاً مبتنیبر دگرشالودهسازی اصول نظام خرد ـ مرکز محوری هستند، نظامی که هستهی اصلی تفکر روشنفکری را تشکیل داده و ...
بیشتر
مقالهی پیش رو حاصل پژوهشی در رمان دلبند اثر تونی موریسون است که با هدف بررسی ماهیّت بحران و تجزیه و تحلیل راهکارهای ارائه شده از سوی روشنفکران فمینیستی سیاهپوستان آمریکا انجام شده است. راهکارهای ارائه شده عمدتاً مبتنیبر دگرشالودهسازی اصول نظام خرد ـ مرکز محوری هستند، نظامی که هستهی اصلی تفکر روشنفکری را تشکیل داده و تا چند دههی پیش موفّق به انقیاد تودههای بیشماری از اجتماع شده بود. نتیجهی استیلای این نظام در فرهنگ غرب، هویّتبخشی به گروه کوچک طبقهی حاکم در برابر بیهویّتسازی و به دنبال آن استثمار و استعمار بخشهای عظیمی از جامعه است. از آنجایی که عناصر سهگانهی سازندهی هویّت: نژاد، جنسیّت و طبقهی اجتماعی میباشد، لذا شدّت و کیفیّت استثمار، مرتبط با هویّتی است که طبقهی حاکم برای آنها تعریف میکند. در میان تمامی طبقات جامعه، زنان سیاهپوست کارگر، استثمار را در راستای هر سه محور نژاد، جنسیّت و طبقهی اجتماعی تجربه میکنند. یکی از راهکارهای مؤثر جهت برون رفت از این بحران دگرشالودهسازی اصول نظام استثمار کننده است. برای روشنتر شدن موضوع بحث و رسیدن به نتیجهای ملموس، بحران هویّت و نحوهی غلبه بر آن با نگاه دگرشالودهسازی دریدایی در رمان دلبند، اثر تونی موریسون ـ اولین زن سیاهپوست برندهی نوبل ادبیات ـ مورد بررسی قرار میگیرد.
فریبا پرویزی؛ شیده احمدزاده
دوره 4، شماره 2 ، مرداد 1391
چکیده
مفهوم «مادری» همواره از چالشبرانگیزترین مفاهیم نقد ادبی زن ـ مدار و ادبیات داستانی زنان بوده است. حذف ارتباط میان مادر و فرزند در مباحـث روانکاوانهی زیگموند فروید و ژاک لکان، منتقدان روانکاوی مانند لوس ایریگاری را بر آن داشته است تا به بازخوانی این ارتباط گمشده در دل تاریخ بپردازند. از دیدگاه ایریگاری، بازگشت به مفهوم مادری از ...
بیشتر
مفهوم «مادری» همواره از چالشبرانگیزترین مفاهیم نقد ادبی زن ـ مدار و ادبیات داستانی زنان بوده است. حذف ارتباط میان مادر و فرزند در مباحـث روانکاوانهی زیگموند فروید و ژاک لکان، منتقدان روانکاوی مانند لوس ایریگاری را بر آن داشته است تا به بازخوانی این ارتباط گمشده در دل تاریخ بپردازند. از دیدگاه ایریگاری، بازگشت به مفهوم مادری از روشهای ایستادگی در برابر نظام پدرسالار غرب است ،اما به دلیل سلطهی زبان پدرسالاری بر تمامی علوم این بازنویسی تنها از راه محاکات زبان چنین نظامهایی ممکن است. مقالهی پیش رو به اهمیت مفهوم مادری در نقد فمینیستی و نمونهای از ادبیات علمیـ تخیلی زنان میپردازد. ادبیات داستانی زنان همواره سعی در تمرکز بر تأثیرات سرکوبگرانهی نظام پدرسالار بر مفهوم مادری دارد. شری تپر خالق رمانهایی همچون دروازهای به سوی سرزمین زنان با ارائهی تصویری ضد آرمانی از آیندهی در اسارت مادرسالاری به تقلیدی آگاهانه از روانکاوی فروید و نیز واسازی روایات اسطورهای از ارتباط میان مادر و فرزند دختر دست میزند. میتوان گفت آنچه ایریگاری و تپر را به هم نزدیک میسازد خودداری از ارائهی تصویری معین و قابل توصیف از مفهوم مادری است.
نگار شریف؛ شیده احمد زاده
دوره 3، شماره 2 ، شهریور 1390
چکیده
جنبههایی از تجربهی شخصی که در آثار ادبی میآیند را میتوان به عنوان بازتاب هویت فردی و اجتماعی شخصیتها مورد بررسی قرار داد. فمینیسم پساساختارگرا که نقد بر اساس روانکاوی سنتی را به دلیل تعریف هویتی منفعل و وابسته از زنانگی نقد میکند، آن را گفتمانی مردسالارانه میداند که همواره جنسیت زنانه را با فقدان مرتبط دانستهاست. توجه ...
بیشتر
جنبههایی از تجربهی شخصی که در آثار ادبی میآیند را میتوان به عنوان بازتاب هویت فردی و اجتماعی شخصیتها مورد بررسی قرار داد. فمینیسم پساساختارگرا که نقد بر اساس روانکاوی سنتی را به دلیل تعریف هویتی منفعل و وابسته از زنانگی نقد میکند، آن را گفتمانی مردسالارانه میداند که همواره جنسیت زنانه را با فقدان مرتبط دانستهاست. توجه به مضمون رابطهی مادر-دختر در نوشتههای لوس ایریگاری بخشی از تلاش او برای تصحیح نگاه غالب به زن و رهایی زنان در مقام مادر از چارچوب بستهی نقشهای تحمیلی فرهنگی و اجتماعی است. زنان دراندیشه مردسالار به عنوان سوژه فعال به رسمیت شناخته نشده و از حیطهی فرهنگ رانده میشوند. مقالهی حاضر ابتدا به تعریفهای مرد-محور از چگونگی شکل گیری هویت زنانه در نقد روانکاوانهی فروید و لکان اشاره میکند. سپس بحث میکند که نظرات ایریگاری چطور به واسازی این تعریفها میپردازد و چگونه بازتعریف رابطه مادر-دختر میتواند هنجارهای فرهنگی را دگرگون کند. در ادامه خوانشی از داستان "گزارش گیری" نویسنده و متفکر معاصر سوزان سونتاگ بر اساس این مضمون نشان میدهد که در جامعهای که گفتمانهای مردسالار رایج را هنوز حفظ کرده، رابطهی مادر-دختر، سرکوب شده و عقیم، ناتوان از بخشیدن هویت مثبت به زن است که باعث قربانی شدن او در این وضعیت ناکامی میشود.