مقالهی پیش رو حاصل پژوهشی در رمان دلبند اثر تونی موریسون است که با هدف بررسی ماهیّت بحران و تجزیه و تحلیل راهکارهای ارائه شده از سوی روشنفکران فمینیستی سیاهپوستان آمریکا انجام شده است. راهکارهای ارائه شده عمدتاً مبتنیبر دگرشالودهسازی اصول نظام خرد ـ مرکز محوری هستند، نظامی که هستهی اصلی تفکر روشنفکری را تشکیل داده و تا چند دههی پیش موفّق به انقیاد تودههای بیشماری از اجتماع شده بود. نتیجهی استیلای این نظام در فرهنگ غرب، هویّتبخشی به گروه کوچک طبقهی حاکم در برابر بیهویّتسازی و به دنبال آن استثمار و استعمار بخشهای عظیمی از جامعه است. از آنجایی که عناصر سهگانهی سازندهی هویّت: نژاد، جنسیّت و طبقهی اجتماعی میباشد، لذا شدّت و کیفیّت استثمار، مرتبط با هویّتی است که طبقهی حاکم برای آنها تعریف میکند. در میان تمامی طبقات جامعه، زنان سیاهپوست کارگر، استثمار را در راستای هر سه محور نژاد، جنسیّت و طبقهی اجتماعی تجربه میکنند. یکی از راهکارهای مؤثر جهت برون رفت از این بحران دگرشالودهسازی اصول نظام استثمار کننده است. برای روشنتر شدن موضوع بحث و رسیدن به نتیجهای ملموس، بحران هویّت و نحوهی غلبه بر آن با نگاه دگرشالودهسازی دریدایی در رمان دلبند، اثر تونی موریسون ـ اولین زن سیاهپوست برندهی نوبل ادبیات ـ مورد بررسی قرار میگیرد.