بررسی پدیده خودکشی در اگزیستانسیالیسم با نگرش ویژه به گوشه نشینان آلتونا اثر ژان پل سارتر

نوع مقاله : مقاله مروری

نویسنده

چکیده

بازنمایی پدیده خودکشی در ادبیات، ریشه در قرون باستان دارد. نمایشنامه نویسان یونان با ایجاد نقطه ضعف هایی در نهاد قهرمانان داستان آنها را به سمت مرگ یا خودکشی سوق می دادند. این سنت یونانیان را نمایشنامه نویسان قرن شانزدهم همچون شکسپیر در آثاری مثل هملت، رومئو و ژولیت، و مکبث ادامه دادند. در این نمایشنامه ها شخصیت ها از ابتدا محکوم به خودکشی بودند و در سرنوشت خود حق هیچ گونه انتخاب و آزادی عملی نداشتند. اما این سنت را نویسندگان قرن بیستم به چالش کشیدند. در آثار نمایشنامه نویسانی مانند ایبسن، هوگو، و میلر چیزی به عنوان سرنوشت از پیش تعیین شده دیده نمی شود. اما شخصیت ها در آثار این نویسندگان هنوز تحت تأثیر موقعیتی که در آن قرار گرفته اند دست به خودکشی می زنند. با ظهور فیلسوفانی چون کی یرکگور، نیچه، و سارتر این نگرش به خودکشی نیز تغییر یافت. در مکتب اگزیستانسیالیسم، که سارتر یکی از نظریه پردازان مهم آن است، دیگر مسئله ای به عنوان جبر یا تقدیر وجود ندارد و شخصیت ها تحت تأثیر موقعیت نیز قرار نمی گیرند. از آنجا که سارتر وجود را بر ماهیت مقدم می داند، استدلال می ک ند که ما انسان ها، که فقط وجود داریم. در هر کاری کاملاً آزاد و مختار هستیم و یکی از این آزادی ها، انتخاب خودکشی است. این آزادی را، به گفته سارتر، از هیچ بشری نمی توان سلب کرد. البته این انتخاب همواره با ترس، دلهره و حس مسئولیت شدید همراه است ولی همه این ها مانع انتخاب فرد نمی شود. نمایشنامه گوشه نشینان آلتونا اثر ژان پل سارتر، این نگرش به آزادی انتخاب خودکشی را به روشنی عیان می سازد.

کلیدواژه‌ها