مهشید نامجو؛ لیلا برادران جمیلی
چکیده
بیتردید درادبیات مهاجرت، ارتباط بین فردیت و فضای ذهنی انکارناپذیر است. تعریف فرد از خود و تعریف دیگری از وی وابسته به فضای ذهنی است. این فضای ذهنی محصول عواطف، روانزخم و تجربیات فرد میباشد. در سرزمین بیگانه، فرد مهاجر نیاز بیشتری به فضای ذهنی احساس میکند، چرا که "خود وطنی" در میان انباشت ایماژهای مختلف از "خود" کمرنگ شده است و ...
بیشتر
بیتردید درادبیات مهاجرت، ارتباط بین فردیت و فضای ذهنی انکارناپذیر است. تعریف فرد از خود و تعریف دیگری از وی وابسته به فضای ذهنی است. این فضای ذهنی محصول عواطف، روانزخم و تجربیات فرد میباشد. در سرزمین بیگانه، فرد مهاجر نیاز بیشتری به فضای ذهنی احساس میکند، چرا که "خود وطنی" در میان انباشت ایماژهای مختلف از "خود" کمرنگ شده است و فرد حس سرگشتگی عمیقی را تجربه میکند. گلی ترقی ( 1318) در مجموعه داستان دودنیا رنجهای زن جوانی را توصیف میکند که در پی اثبات ماهیت وجودی خود به درمانگرش در کلینیک روانی در حومه پاریس است. نویسنده نقش سرزمین بیگانه بهعنوان نیروی جغرافیایی-فرهنگی-اجتماعی غالب، تاثیرات وطن و خاطرات گذشته بر روان فرد را ترسیم کردهاست. چهارچوب نظری این تحقیق بر نظریات هنری لوفور (1901)، جامعه شناس و فیلسوف فرانسوی و ویکتور ویتر ترنر (1920) انسان شناس انگلیسی استوار است. لوفور با معرفی سه فضای شخصی، عمومی و ذهنی نوع جدیدی از اعمال قدرت را نشان میدهد که فرد را مجبور به بازساخت فردیت خود و انباشت ایماژهایی مختلف از "خود" می-کند. همچنین، با استفاده از مفهوم آستانگی ترنر، حالت سرگشتگی فرد مهاجر توضیح داده میشود. این مقاله نشان میدهد چگونه وطن و خاطرات گذشته به منزله مرحله پیشازآستانگی تلقی میشود و چگونه این امر شخصیت داستان را به سوی نگارش خاطرات خود سوق میدهد.
مهشید نامجو؛ لیلا برادران جمیلی
چکیده
بی تردید در ادبیات مهاجرت، ارتباط بین فردیت و جغرافیا انکارناپذیر است. فرد مهاجر همواره در چالش سرزمین مادری/ سرزمین بیگانه، خودی/ دیگری و بودن/شدن است. دلیل این سردرگمی تاثیر جغرافیا بر بازنمایی و بازساخت فردیت میباشد. وطن به مثابه سرزمین مادری و زادگاه در ذهن فرد مهاجر مفهوم ثابتی ازهویت فردی ایجاد میکند که باید حفظ شود. انعام ...
بیشتر
بی تردید در ادبیات مهاجرت، ارتباط بین فردیت و جغرافیا انکارناپذیر است. فرد مهاجر همواره در چالش سرزمین مادری/ سرزمین بیگانه، خودی/ دیگری و بودن/شدن است. دلیل این سردرگمی تاثیر جغرافیا بر بازنمایی و بازساخت فردیت میباشد. وطن به مثابه سرزمین مادری و زادگاه در ذهن فرد مهاجر مفهوم ثابتی ازهویت فردی ایجاد میکند که باید حفظ شود. انعام کجه جی ، روزنامهنگار و رمان نویس عراقی (1952)، در رمان نوه آمریکایی با روایت زندگی زن جوانی به نام زینا به زیبایی چالشها و تاثیرات وطن بر ذهن فرد مهاجر، و ساخت فضای سوم/ جغرافیای ذهنی و استعماری شدن فرد مهاجر را به تصویر کشیده است. چهارچوب نظری این تحقیق بر نظریات هنری لوفور، جامعه شناس و فیلسوف فرانسوی متولد 1901، استوار است؛ او با معرفی سه فضای شخصی ، عمومی و ذهنی نوع جدیدی از اعمال قدرت را نشان میدهد که درنتیجه آن، فضا محصول اجتماعی است وهمواره در فرآیند بازتولید قرار میگیرد؛ در مناسبات اجتماعی نفوذ و از طریق آن تداوم پیدا میکند. این مقاله نشان میدهد که فرد مهاجر در رویارویی با سرزمین بیگانه نیاز به تغییر در بازنمایی فردی خود احساس میکند تا بتواند با محیط جدید همسو شود و درفضای عمومی سرزمین مقصد حس دیگری بودن خود را کمرنگ کند. این چالش بین وطن و سرزمین بیگانه گهگاه فرد مهاجر را مجبور به خلق جغرافیایی خیالی و ذهنی میکند تا در آنجا آزادانه خود را به تصویر بکشد.
فرزاد کله جویی
چکیده
پژوهش حاضر به بررسی مفهوم فردیت در رمان لندنیهای غریب اثر سم سلوون میپردازد. برای این منظور، شخصیتهای کلیدی این رمان که اغلب سیاه پوستان مهاجر هستند، از منظر خویشتن، ذهن، و جسم بررسی خواهند شد. بحث اصلی این مقاله بر ریشه یابی رفتار سردرگم و اغلب ناکارآمد شخصیتهای سیاه پوست داستان استوار است. با در نظر گرفتن این نکته، ریشه ...
بیشتر
پژوهش حاضر به بررسی مفهوم فردیت در رمان لندنیهای غریب اثر سم سلوون میپردازد. برای این منظور، شخصیتهای کلیدی این رمان که اغلب سیاه پوستان مهاجر هستند، از منظر خویشتن، ذهن، و جسم بررسی خواهند شد. بحث اصلی این مقاله بر ریشه یابی رفتار سردرگم و اغلب ناکارآمد شخصیتهای سیاه پوست داستان استوار است. با در نظر گرفتن این نکته، ریشه های بروز تحقیر نفس و خویشتن دوتکه در سیاه پوستان این رمان با ترکیب مفهوم درونیشدن تحقیر فرانتس فانون و ماخولیای فروید به بحث گذاشته میشود. برای نیل به این هدف، این تحقیق بر ذهن ناهشیار مردان سیاه پوست تمرکز میکند تا علل تجربه ناموفقشان از زندگی در کلانشهر سفید لندن را آشکار سازد. با توجه به نتایج به دست آمده از این پژوهش میتوان گفت شخصیتپردازیهای سلوون کمک چندانی به اهداف استعمارستیزانه او نمیکند و تا حد زیادی در تضاد با ویژگیهای بارز ضداستعماری رمان او قرار میگیرد.