مرگ یا جاودانگی تحلیلی روانکاوانه از غزلیات ویلیام شکسپیر

نوع مقاله : مقاله مروری

نویسنده

چکیده

غزلیات شکسپیر از برجسته‌ترین غزلیات دوره رنسانس محسوب می‌شوند. در این اشعار شکسپیر نه تنها فرم ظاهری غزل را با ترکیبی متفاوت از نوع ایتالیایی آن تغییر می‌دهد که با نگاهی متفاوت از هم‌عصران خود به هویت عشق می‌پردازد. شکسپیر هویت عشق را با مفاهیمی مانند زمان، زیبایی، مرگ و جاودانگی گره خورده می‌بیند. در اینجا زمان خطی است و عاشق پیاپی با استفاده از استعاره‌هایی جدید تلاش می‌کند که زیبایی را ابدیت بخشیده و عشق خود را جاودانه نماید. بدین ترتیب در ظاهر این طور بنظر می‌رسد که شکسپیر همان پرداخت افلاطونی در رابطة عاشق و معشوق را تکرار می‌نماید اما در تحلیل روانکاوی ژک لکان می‌بینیم که عاشق در زنجیرة دوگانه مرگ و ابدیت گرفتار می‌آید. به عبارت دیگر، تلاش عاشق برای جاودانگی معشوق دچار تعلیق شده و ابدیت به زمانی در آینده تبدیل می‌شود که دائماً در لابلای خطوط شعر به تعویق می‌افتد. این مقاله برآن است که پس از بررسی هویت عشق و ارتباط آن با زمان به این سوال پاسخ دهد که آیا در غزلیات شکسپیر نگاه به ابدیت عشق باقی می‌ماند یا روی به نیستی و مرگ می‌آورد.

کلیدواژه‌ها