در این مقاله به بررسی سیر تحول تاریخی زبانشناسی مقابلهای و اهداف و وظایف آن از آغاز تاکنون پرداخته شده است. بررسی مقابلهای زبان، پیشینهای بس طولانی دارد، زیرا هرگاه زبانها در تقابل با هم قرار میگیرند، با یکدیگر مقایسه میشوند. ولی صرف نظر از کارهای جسته و گریخته اولیه، زبانشناسی مقابلهای درواقع در قرن هیجدهم با مطالعات سر ویلیام جونز انگلیسی به طور جدی آغاز شد. جونز به مقایسهی زبان سانسکریت با زبانهای اروپایی پرداخت و علاقهی زبانشناسان را نسبت به این موضوع برانگیخت. بعد این شاخه از علم زبانشناسی، در چهار گرایش با اهداف متفاوت تکامل پیدا کرد. اولین گرایش که زبانشناسی تطبیقی ـ تاریخی نامیده میشود، به بررسی شباهتهای موجود بین زبانهای خویشاوند میپردازد تا بدین وسیله بتواند زبان اولیه که منشاء زبانهای امروزی است را بازسازی کند. رده شناسی زبان، گرایش دیگر است که بدون توجه به رابطه خویشاوندی، به دستهبندی زبانها براساس ساختار دستوری آنها میپردازد. سومین گرایش، زبانشناسی منطقهای است که به مطالعه زبانهای همجوار موجود در یک منطقه جغرافیایی میپردازد، که با هم نسبت خویشاوندی ندارند، ولی در عین حال شباهتهایی بین آنها وجود دارد. زبانشناسی منطقهای بر آن است این تشابهات را کشف و توجیه کند. سرانجام تجزیه و تحلیل مقابلهای جدیدترین گرایش زبانشناسی مقابلهای است، که به مقوله آموزش زبان میپردازد و سعی میکند به کمک زبان مادری پیشنهادهایی برای تسهیل یادگیری زبان خارجی ارائه کند.