مرتضی بابک معین؛ کامران پاکنژاد راسخی
دوره 10، شماره 14 ، اردیبهشت 1394، ، صفحه 195-214
چکیده
رویکرد یا نگرش سیستمی در دهههای اخیر همواره به عنوان ابزاری کارآمد، مکمل مطالعات تخصصی پدیدههای مختلف در حوزههای گوناگون دانش بوده و موجب درکی جامع و چند وجهی از چرایی و چگونگی روندهای حاکم بر رخدادها و پدیدهها میگردد؛ به خصوص در سده اخیر که علم با تولید و انباشت حجم عظیمی از دادههای تخصصی بسیار متنوع روبرو بوده و بنا بر ...
بیشتر
رویکرد یا نگرش سیستمی در دهههای اخیر همواره به عنوان ابزاری کارآمد، مکمل مطالعات تخصصی پدیدههای مختلف در حوزههای گوناگون دانش بوده و موجب درکی جامع و چند وجهی از چرایی و چگونگی روندهای حاکم بر رخدادها و پدیدهها میگردد؛ به خصوص در سده اخیر که علم با تولید و انباشت حجم عظیمی از دادههای تخصصی بسیار متنوع روبرو بوده و بنا بر سنت دانش کلاسیک با تکیه بر تحویلگرایی مبتنی بر روشهای تحلیلی سعی در تجزیه عناصر سیستم و کشف روابط بین آنها داشت تا بتواند رفتار کل مجموعه را تبیین کند. این روش تحلیلی بر مبنای دو پیش فرض بود، نخست آنکه اندرکنشِ بین اجزا وجود نداشته یا بسیار ضعیف باشد تا عناصر مجموعه قابلیت تفکیک دقیقی داشته باشند و دوم آنکه روابط میان اجزا با معادلات خطی ساده قابل توصیف باشد؛ امروزه به خصوص با مطرح شدن نظریه آشوب و ریاضیات ِ غیر خطی متصل به آن دیگر بدیهی است که اندرکنش[i] اجزای تمامی سیستمها از دو شرط یاد شده تبعیت نمیکنند؛ بنابراین نگرشی کلگرایانه در تحلیل سیستم ها لازم می باشد. در این مقاله ابتدا با نگرشی سیستمی به بررسی مفهوم معنا و نحوه شکلگیری آن در سیستمهای پیچیده پرداخته و سپس به مقایسه مکانیسم و نتایج فرآیندهای منتهی به تولید معنا در نظریه پیچیدگی با یکی از ساختارهای تبیین کننده نشانهشناسی نوین به نام نظام معنایی تطبیقِ[ii] اریک لاندوفسکی[iii] میپردازیم. در این مقایسه تحلیلی مشاهده میشود که در هر دو حوزه نظری، فرآیندهای تولید معنا علاوه بر سطح فرهنگی و اجتماعی به به سطح زیستی نیز تسری می یابد. در این بحث روش پژوهش ما به شیوه تحلیلی توصیفی میباشد.[i] Inter-action[ii] Adjustment[iii] Eric Landowski