نرجس خدائی کلاته بالی
چکیده
ادبیات آلمانیزبان در دهۀ نود سدۀ بیستم میلادی شاهد حضور فزایندۀ نویسندگانی است که اکثر آنها زندگی در نظام آلمان شرقی را تجربه کرده و در نوشتههایشان مناسباتی را بازتاب دادهاند که به فروپاشی دیوار برلین و اتحاد دو آلمان منتهی شدهاند. یکی از برجستهترین نمونههای این گروه از آثار که "ادبیات چرخش" نام گرفتهاند، رمان تخیلی ...
بیشتر
ادبیات آلمانیزبان در دهۀ نود سدۀ بیستم میلادی شاهد حضور فزایندۀ نویسندگانی است که اکثر آنها زندگی در نظام آلمان شرقی را تجربه کرده و در نوشتههایشان مناسباتی را بازتاب دادهاند که به فروپاشی دیوار برلین و اتحاد دو آلمان منتهی شدهاند. یکی از برجستهترین نمونههای این گروه از آثار که "ادبیات چرخش" نام گرفتهاند، رمان تخیلی "من" نوشتۀ ولفگانگ هیلبیگ است که زیست اَبزورد آدمی در چارچوب یک ایدئولوژی رنگباخته و بیگانگی نهادهای قدرت با تحولات اجتماعی را به تصویر کشیده است.مقالۀ حاضر نخست بافت تاریخی و نقش ادبیات در آلمان شرقی را بررسی کرده است تا درک ژرفتری از درونمایهها و پیرنگ رمان "من" را امکانپذیر کند. سپس مفهوم "وانمودهها" واکاوی شده است که بر اساس نظریههای جامعهشناس فرانسوی ژان بودریار بر گسستگی نشانهها از واقعیت در مناسبات مدرن اجتماعی دلالت دارد. در ادامۀ مقاله بازخوانی ادبی این مفهوم توسط هیلبیگ و جلوههای متفاوت "وانمودهها" در لایههای روایی رمان "من"در بوته نقد قرار گرفتهاند.