الله شکر اسداللهی؛ محمد حسین جواری؛ زینب صدقیان
دوره 15، شماره 21 ، آبان 1397، ، صفحه 199-216
چکیده
امروزه برخی رماننویسان صرفاً به نقل داستان در رمان خود اکتفا نمیکنند، بلکه در خلال روایت داستان از خواننده، راوی و شخصیتهای داستان درباره نحوه نگارش اثر خود سوال میکنند. این شیوه که در رمانهای سه گانه فرانسوی به نامهای اورتانس زیبا(1985)، ربودن اورتانس (1987) و تبعید اورتانس (1990)[1] نوشته ژاک روبو[2] بکار رفته است، قاعده اولیپنی ...
بیشتر
امروزه برخی رماننویسان صرفاً به نقل داستان در رمان خود اکتفا نمیکنند، بلکه در خلال روایت داستان از خواننده، راوی و شخصیتهای داستان درباره نحوه نگارش اثر خود سوال میکنند. این شیوه که در رمانهای سه گانه فرانسوی به نامهای اورتانس زیبا(1985)، ربودن اورتانس (1987) و تبعید اورتانس (1990)[1] نوشته ژاک روبو[2] بکار رفته است، قاعده اولیپنی " نظریه در داستان" را تداعی میکند. این قاعده شامل گنجاندن نظریات گروه اولیپو[3] در روایت است. این شیوه بیان نظریه در خلال داستان در رمان رضا براهنی با نام آزاده خانم و نویسندهاش (1997) نیز دیده می شود. از آنجا که پیشتر براهنی به خاطر کاربرد این سبک و سایر سبک های نوشتاری اش در زمره نویسندگان پسا مدرن قرار داشت با مشاهده مشخصههای اولیپینی چنین استنباط می شود که براهنی با خلق این "ابررمان" بیشتر به ادبیات اولیپو متمایل است.