محمدحسین جواری؛ الله شکر اسداللهی؛ فاطمه سکوت جهرمی
چکیده
چکیده:ژئوپوئتیک، نظریهی نوظهور نقد ادبی و هنری ست که به اهمیت و نقش مکان در آثار ادبی و هنری میپردازد. ژئوپوئتیک رویکردی باز و بینارشتهایست. این رویکرد علاوه بر تلفیق ادب و جغرافیا با علوم و رشتههای دیگر نظیر فلسفه، با کوچگرایی (نومادیسم) در ارتباط است. اگرجه این رویکرد نوظهور است اما پشتوانه فلسفی و تاریخی عمیقی دارد و نشان ...
بیشتر
چکیده:ژئوپوئتیک، نظریهی نوظهور نقد ادبی و هنری ست که به اهمیت و نقش مکان در آثار ادبی و هنری میپردازد. ژئوپوئتیک رویکردی باز و بینارشتهایست. این رویکرد علاوه بر تلفیق ادب و جغرافیا با علوم و رشتههای دیگر نظیر فلسفه، با کوچگرایی (نومادیسم) در ارتباط است. اگرجه این رویکرد نوظهور است اما پشتوانه فلسفی و تاریخی عمیقی دارد و نشان میدهد که پایه گذارانش مطالعاتی عمیق بر علوم شرق و غرب داشته اند.ژئوپوئتیک دیدگاهیست که میتواند نشان دهد چرا مکان در داستانی اهمیت ویژهای دارد و کارکرد آن چیست. در این پژوهش سعی بر آن داریم که علاوه بر معرفی ژئوپوئتیک، خوانشی ژئوپوئتیکی از داستان گلهای زوال، اثر پاتریک مودیانو ارائه دهیم و به این سوال پاسخ دهیم که نام های پیوستهی مکان در داستان پاتریک مودیانو چه نقشی در داستان ایفا میکنند؟ و چگونه مکانها به شخصیت داستان کمک میکند تا او به شناخت بیشتری از خود و دیگری دست یابد؟واژه های کلیدی: ژئوپوئتیک، پاتریک مودیانو، مکان، شناخت خود.
الله شکر اسداللهی؛ محمد حسین جواری؛ زینب صدقیان
دوره 15، شماره 21 ، آبان 1397، ، صفحه 199-216
چکیده
امروزه برخی رماننویسان صرفاً به نقل داستان در رمان خود اکتفا نمیکنند، بلکه در خلال روایت داستان از خواننده، راوی و شخصیتهای داستان درباره نحوه نگارش اثر خود سوال میکنند. این شیوه که در رمانهای سه گانه فرانسوی به نامهای اورتانس زیبا(1985)، ربودن اورتانس (1987) و تبعید اورتانس (1990)[1] نوشته ژاک روبو[2] بکار رفته است، قاعده اولیپنی ...
بیشتر
امروزه برخی رماننویسان صرفاً به نقل داستان در رمان خود اکتفا نمیکنند، بلکه در خلال روایت داستان از خواننده، راوی و شخصیتهای داستان درباره نحوه نگارش اثر خود سوال میکنند. این شیوه که در رمانهای سه گانه فرانسوی به نامهای اورتانس زیبا(1985)، ربودن اورتانس (1987) و تبعید اورتانس (1990)[1] نوشته ژاک روبو[2] بکار رفته است، قاعده اولیپنی " نظریه در داستان" را تداعی میکند. این قاعده شامل گنجاندن نظریات گروه اولیپو[3] در روایت است. این شیوه بیان نظریه در خلال داستان در رمان رضا براهنی با نام آزاده خانم و نویسندهاش (1997) نیز دیده می شود. از آنجا که پیشتر براهنی به خاطر کاربرد این سبک و سایر سبک های نوشتاری اش در زمره نویسندگان پسا مدرن قرار داشت با مشاهده مشخصههای اولیپینی چنین استنباط می شود که براهنی با خلق این "ابررمان" بیشتر به ادبیات اولیپو متمایل است.
الله شکر اسداللهی؛ وحید نژادمحمّد
دوره 4، شماره 2 ، مرداد 1391
چکیده
در این جستار تلاش بر این است تا با بررسی «اسطوره» و سازه های بنیادین آن، حلقه ی اتصال داستانِ موندو و داستانهای دیگر اثر ژان ـ ماری گوستاو لوکلِزیو ، رُمان نویسِ معاصر فرانسوی و اشعار ققنوس و مرغِ آمین نیمایوشیج نمایان شود. مجموعه ی داستانهای موندو آمیزه ای از افسانه و ماجراست که در بطن رویاپردازی، نویسنده به حقیقت و فلسفه ی وجودی انسان ...
بیشتر
در این جستار تلاش بر این است تا با بررسی «اسطوره» و سازه های بنیادین آن، حلقه ی اتصال داستانِ موندو و داستانهای دیگر اثر ژان ـ ماری گوستاو لوکلِزیو ، رُمان نویسِ معاصر فرانسوی و اشعار ققنوس و مرغِ آمین نیمایوشیج نمایان شود. مجموعه ی داستانهای موندو آمیزه ای از افسانه و ماجراست که در بطن رویاپردازی، نویسنده به حقیقت و فلسفه ی وجودی انسان اشاره می کند. حال آنکه نیمای سیاسی و انقلابی، تفسیر هستی را به زبانِ نمادها، در بستر شعر نو سپرده و هنجارشکنانه، شعری آزاد و سَمبولیک خلق میکند. آشنایی نیمایوشیج با فلسفه و ادبیّاتِ معاصر غرب از یکسو و طبیعت گرایی و تاریخستایی لوکلزیو از سوی دیگر، هر دو هنرمند را به سوی شناسایی واقعیت انسانی در بستر تاریخی و اجتماعی و پیامدهای آن رهنمون می کند. در نتیجه، مرگ و تولدِ «ققنوس» و یا به عبارتی اندیشه و ادبیات ققنوس به یک ابزار ذهنی و اصیل در واکاوی اندیشه ی انسانِ تاریخی، حقیقت انسانی و بیانِ احوالات اجتماعی تبدیل شده و در پرتو نظم و نثر واقعیّت انسانِ اسطوره ای را بر ملا می کند. و این امر میسّر نمی شود مگر به بهای صیقل دادن روح و جسمِ انسان در بستر «آفرینش های ادبی».
الله شکر اسداللهی؛ محسن آسیب پور
دوره 2، شماره 1 ، اسفند 1388
چکیده
نظریه جدید نقد با زیر سوال بردن نقد سنتی که در طول قرون متمادی بر تحلیل های ادبی سایه افکنده بود، سعی در به چالش کشیدن حقیقتی دارد که این نقد مدعی کشف آن است. تشویق به تفکر دوباره در معنای حقیقت و معرفی آن به عنوان موضوعی خارج از حیطه کارکرد نقد سنتی و یا هر نوع نقد دیگر، فلسفه ای است که نقد جدید را رو در روی رقیب قدیمی و سرسخت خود قرار ...
بیشتر
نظریه جدید نقد با زیر سوال بردن نقد سنتی که در طول قرون متمادی بر تحلیل های ادبی سایه افکنده بود، سعی در به چالش کشیدن حقیقتی دارد که این نقد مدعی کشف آن است. تشویق به تفکر دوباره در معنای حقیقت و معرفی آن به عنوان موضوعی خارج از حیطه کارکرد نقد سنتی و یا هر نوع نقد دیگر، فلسفه ای است که نقد جدید را رو در روی رقیب قدیمی و سرسخت خود قرار می دهد. پذیرش اصل "عدم امکان دریافت حقیقت" منتقد جدید را به سوی تعبیر یک اثر از نقطه نظر خاص خود هدایت می کند. بدین ترتیب او به جستجوی انسجامی در متن می پردازد که بتواند تعبیر ذهنی او را از یکی از نقطه نظر های زبانشناسانه، روانکاوانه، قوم شناختانه یا ... توجیه کند. در این مقاله قصد داریم ضمن مطالعه اصول نقد های سنتی و جدید، به مقایسه کاربرد آنها در ادبیات بپردازیم. سعی خوهد شد با تکیه بر نظریات منتقدان بزرگ، آرای نقد جدیدو افقی را که این نقد از طریق خوانش آزادانه اثر بر ادبیات می گشاید، مورد کنکاش قرار دهیم.