نگار شریف؛ شیده احمد زاده
دوره 3، شماره 2 ، شهریور 1390
چکیده
جنبههایی از تجربهی شخصی که در آثار ادبی میآیند را میتوان به عنوان بازتاب هویت فردی و اجتماعی شخصیتها مورد بررسی قرار داد. فمینیسم پساساختارگرا که نقد بر اساس روانکاوی سنتی را به دلیل تعریف هویتی منفعل و وابسته از زنانگی نقد میکند، آن را گفتمانی مردسالارانه میداند که همواره جنسیت زنانه را با فقدان مرتبط دانستهاست. توجه ...
بیشتر
جنبههایی از تجربهی شخصی که در آثار ادبی میآیند را میتوان به عنوان بازتاب هویت فردی و اجتماعی شخصیتها مورد بررسی قرار داد. فمینیسم پساساختارگرا که نقد بر اساس روانکاوی سنتی را به دلیل تعریف هویتی منفعل و وابسته از زنانگی نقد میکند، آن را گفتمانی مردسالارانه میداند که همواره جنسیت زنانه را با فقدان مرتبط دانستهاست. توجه به مضمون رابطهی مادر-دختر در نوشتههای لوس ایریگاری بخشی از تلاش او برای تصحیح نگاه غالب به زن و رهایی زنان در مقام مادر از چارچوب بستهی نقشهای تحمیلی فرهنگی و اجتماعی است. زنان دراندیشه مردسالار به عنوان سوژه فعال به رسمیت شناخته نشده و از حیطهی فرهنگ رانده میشوند. مقالهی حاضر ابتدا به تعریفهای مرد-محور از چگونگی شکل گیری هویت زنانه در نقد روانکاوانهی فروید و لکان اشاره میکند. سپس بحث میکند که نظرات ایریگاری چطور به واسازی این تعریفها میپردازد و چگونه بازتعریف رابطه مادر-دختر میتواند هنجارهای فرهنگی را دگرگون کند. در ادامه خوانشی از داستان "گزارش گیری" نویسنده و متفکر معاصر سوزان سونتاگ بر اساس این مضمون نشان میدهد که در جامعهای که گفتمانهای مردسالار رایج را هنوز حفظ کرده، رابطهی مادر-دختر، سرکوب شده و عقیم، ناتوان از بخشیدن هویت مثبت به زن است که باعث قربانی شدن او در این وضعیت ناکامی میشود.