هدا شب رنگ؛ بهاره تاجیک
چکیده
امروزه مهاجرت و پیامدهای آن که به تغییرات گسترده ای در جهان منجر شده موضوع بحث برانگیز بسیاری از گروه های دانشگاهی و مطالعاتی است. در زمینه مطالعات مهاجرت اغلب تجارب مردان مهاجر که هم چنان ادعا می شود نماینده همه مهاجران هستند، ارائه می گردد و تجربه زنان مهاجر در دیاسپورا به طور قابل توجهی نادیده انگاشته می شود. این مقاله به بررسی بخش ...
بیشتر
امروزه مهاجرت و پیامدهای آن که به تغییرات گسترده ای در جهان منجر شده موضوع بحث برانگیز بسیاری از گروه های دانشگاهی و مطالعاتی است. در زمینه مطالعات مهاجرت اغلب تجارب مردان مهاجر که هم چنان ادعا می شود نماینده همه مهاجران هستند، ارائه می گردد و تجربه زنان مهاجر در دیاسپورا به طور قابل توجهی نادیده انگاشته می شود. این مقاله به بررسی بخش های نادیده گرفته شده تجارب زنان در مهاجرت به عنوان فرودست می پردازد و به همگون سازی آنها در کشور میزبان مطابق با نظریه های پسااستعماری گایاتری اسپیوک تمرکز دارد. به همین منظور، رمان برجسته ی محسن حمید، خروجی غرب انتخاب شده است. این پژوهش به بررسی دقیق همانند سازی شخصیت زن این رمان در فضای بینابینی یا هیبریدی می پردازد که در نهایت موجب ایجاد هویت التقاطی در وی می گردد. اگرچه اکثر مطالعات مهاجرت بر این باورند که فضای بینابینی مهاجر را در یک موقعیت نا ممکن قرار می دهد، اما قرار گرفتن در در این فضا اثرات مثبت بر زنان مهاجر دارد. نکته ی مثبت بازسازیِ هویت التقاطی این است که سیستم های اعتقادی و ارزشی را تصفیه و اصلاح می کند، همانند سازی را تسریع می نماید و سبب تسهیل فرآیند ادغام با فرهنگ میزبان می شود. در نهایت به نظر می رسد هویت التقاطی به زنان اجازه ی حرکت آزادانه در فرهنگ های مختلف را می دهد و حس خانه و تعلق داشتن را ایجاد می کند.
زهرا طاهری
چکیده
مقالۀ حاضر به بررسی ساختارهای (پسا)سراسربینی و ارتباط آن با پدیدۀ مهاجرت در عصر حاضر میپردازد. نویسنده با استفاده از رویکرد مطالعات فرهنگی و بهرهگیری از نظریات منتقدانی نظیر فوکو و لیون و تمرکز بر موضوعاتی نظیر کمپ، پارادایم تفکیک و جامعۀ «نظارتی» و «کنترلی» درپی پاسخ به این پرسش بنیادی است که چگونه فرار اقلیت مهاجر ...
بیشتر
مقالۀ حاضر به بررسی ساختارهای (پسا)سراسربینی و ارتباط آن با پدیدۀ مهاجرت در عصر حاضر میپردازد. نویسنده با استفاده از رویکرد مطالعات فرهنگی و بهرهگیری از نظریات منتقدانی نظیر فوکو و لیون و تمرکز بر موضوعاتی نظیر کمپ، پارادایم تفکیک و جامعۀ «نظارتی» و «کنترلی» درپی پاسخ به این پرسش بنیادی است که چگونه فرار اقلیت مهاجر به غرب جهت رهایی از انواع ساختارهای نظارتی اجتماع (community) خود به تجربۀ ساختارهای نظارتی شدیدتری در غرب منجر شده است؟ بدین منظور کتاب فرار به غرب (2017) نوشتۀ محسن حمید، نویسندۀ معاصر پاکستانی بررسی میشود تا با تمرکز بر ساختارهای نظارتی نوین به چگونگی نقش آنها در شکلگیری «بردگی جغرافیایی»، « نژادپرستی بدون نژاد» و «حیات برهنه» در عصر حاضر بپردازد. با وجود این امر چنین استدلال میشود که درهم شکسته شدن مرزهای جغرافیایی و فرهنگی-- علیرغم تلاش خشونتآمیز غرب در حفظ یکپارچگی فرهنگی خود در قالب کمپ و ساختارهای پساسراسربین—میتواند نوع متفاوتی از حس تعلق را رقم زند که به جای آنکه بر «ریشه» و خاک استوار باشد مبتنی بر نوعی سیالیت است که قادر است هر فضایی را به «خانه» تبدیل کند و در نتیجه نوعی «دگرجایی» را به جای ویرانشهر برای اقلیت مهاجر رقم زند.